دستادست ایستادهایم
حیرانایم اما از ظلماتِ سردِ جهان وحشت نمیکنیم
نه
وحشت نمیکنیم
تو را من در تابشِ فروتنِ این چراغ میبینم آنجا که تویی،
مرا تو در ظلمت¬کده¬ی ویرانسرای من در مییابی
اینجا که منام.
یاران، همراهان!
امروز در شانزدهمین سالگرد درگذشت احمد شاملو، بر خاک شاعر بزرگی
گرد آمدهایم که کلمات را، که جان مایهی شعر جلیل و نغز او بود، نه برای عشوه فروشیهای زبانی یا کلاف کردنِ اندیشههای وهمآلود و بیمارگون، بلکه برای شوریدن بر وهن و ستمی میخواست که بر انسان و تبار او میرود.
شاعر ما به حکم عشق بیدریغی که به انسان داشت، هرگز حتی یکدم از سرنوشت او غافل نبود و هم از آغاز به جستوجویی سخت و جانکاه برآمد تا ببیند چرا انسان معاصر که آفرینندهی جمیلترین و رعناترین جلوههای حیات است، این چنین خوار و کوفته و واژگونبخت در چنگ نیروهایی اسیر است که گرچه ساختهی دست خود اوست اما از انسان فقط فرمانبرداری و تمکین میخواهد– و خاستگاه این بیچارگی و درماندگی را در قدرت یافت، قدرتی که آزادی و عشق و برابری را از انسان میگیرد و او را در چرخدندههای دستگاه دوزخی خود به هیئتِ موجودِ مفلوکِ دستآموزی در میآورد که زنده تنها برای آن که چرخهای گردونهی ثروت و قدرت و دروغ و خرافه و نابرابری را بگرداند. و سرانجام باطلالسحر این چرخهی ستم و تباهی و مرگ را در ایستادگی مقابل قدرت، نه گفتن به قدرت و پاسداشت کلام مقدس دوستی، آزادی و آزادگی یافت.
شاید به جرئت بتوان گفت که هیچ زمانی مانند امروز پیام روشن شاعر ما چنین طنین و درخششی نداشته است.
از یک سو، جهان بیش از هر زمان دیگر در چنگ قدرتهای انسانستیز و دشمن خو به جهنمی سوزان مبدل شده است؛ و از سوی دیگر، در سرزمین خود ما پاسخ حقطلبی و آزادیخواهی شلاق است و زندان و چوبهی دار.
شک نیست که برای انسانی که خواهان جهانی بهتر باشد، خاصه برای ما نویسندگان، شاعران و روشنفکران مسئول و دلآگاه، چارهای نمانده است جز آن که برای نگاهداشتِ جوهرِ انسانیِ تبارِ دردزده و مجروحِ آدمی، برای جهانی فارغ از آزادیکشی و ستم، در برابر قدرت، هر قدر هم که این قدرت بزرگ و پُر طنطنه و دوزخی باشد، ایستادگی ورزد.
« دستادست ایستادهایم/حیرانایم اما از ظلماتِ سردِ جهان وحشت نمیکنیم/نه/وحشت نمیکنیم».
در شانزدهمین سالگرد درگذشت احمد شاملو، شاعر بزرگ آزادی، روز ۲ مرداد ۱٣۹۵ در ساعت ۵ عصر در گورستان امامزاده طاهر گرد میآییم و مزارش را گُل باران میکنیم.
کانون نویسندگان ایران
۲٨/۴/۱٣۹۵