چشمان کبود ، سروده اى از سید میثم آقا سید حسینى ( شمع )

چشمان کبود
ای همه چشمان از گریه کبود
رنگ هاتان را که از چهره ربود
مرگ هرگز در جهان پایان نیافت
زود رفتن این چنین رویا نبود
گریه ها و خنده ها در هم شکست
اشک باران ، زنگ زد بر رویتان
عمر میلنگد شما کاری کنید
لحظه ها و روزها در دستتان

روزهای کودکی از یاد رفت
شمع کیک کودکی نابود شد
خاطرات تلخ ،قلب ها تان فشرد
چشمها تا ن، این چنین پر رود شد
روزهای بی نصیب اندر جهان
تلخ تر از ،پایان راهم می‌نمود
شعر من ،اندیشه و حال من است
ای همه چشمان از گریه کبود
در نهان چشم پوشیدم ز دل
تا بفهمم روزگار ناب را
در جهان دور از مشقت ها ز حصر
چشم میدوزم که جویم آب را
کو نوایی، یک نسیم یک گرد باد
بهتر از فریاد صد بیهوش بود
حرف آخر را به دنیا تاختم
حاکمش اندر جهان مدهوش بود
کو ندایی،هستی ام را باختم
رقص ماه و حوض خانه ،چشم من
در نهان مدهوش و بی هوشم ولى
سینه لبریز ست ،از این غم‌های من
گریه هایم ،خنده هایم ،عاقبت در هم
شکست
روح من را ، درد غم از دل ربود
خاطرات تلخ ، قلبم را فشرد
رود چشمم تا ابد ،تبخیر شد …
ای همه چشمان از گریه کبود …
سید میثم آقا سید حسینی (شمع)

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

چهار × 4 =