درود بر یاران مهربان ، بخش پانزدهم و پایانى منظومه دلنشین شهریار نامه را پیشکش دارم به شما نازنین دوستان گرامى ، در این بخش همراه هستم با همکار خوبم در رادیو بانو رفعت و برنامه را با پرسش و پاسخ در مورد شهریار نامه پیش میبریم
، ازجمله پرسش ها نام کامل شاعر و دوره اى که در آن میزیسته ، انگیزه او براى بنظم کشیدن این داستان ، زمان این داستان شورانگیز در چه دوره اى از تاریخ ایران بوده ، شخصیتهاى برجسته داستان و اینکه شهریار نبیره رستم بوده ، بانوان دلاور و خردمندى که نقش هاى متفاوتى در داستان دارند و تنها یک زن بد نام در این منظومه آورده شده که نامش مرجانه میباشد و کنایه از کسانى است که دو چهره دارند سیرت زشت و کریه بودن خود را با نقابى از تزویر و دو رویى میپوشانند ، مکار و حیله گر هستند و البته پس از مدتى نقاب بکنارى میرود و افشا و ترد میگردند ، از سوى دیگر فرانک به تخت پادشاهى مینشیند و دلارم در عشق خود به شهریار موفق میشود و بانوى لهراسب به نجات فرزندان میرود ، پرسش دیگر اینکه چرا شاعر بجاى هفت خوان از نُه بیشه یاد میکند و سرانجام پیام خود شاعر که برابرى خواه بوده را خواهیم شنید و این چند بیت که هنوز تازگى دارد و جاودانه میباشد و اندرز شاعر است را برایتان مینویسم :
مکُن چاره و چاه در ره مَکن
نیوش این ز گوینده مرد کهن
مَکن چاه بردار از راه سنگ
که آخر ترا جاست در گور تنگ
چنین است کردار این گوژپشت
که هر گوهرى آرد از کان بمشت
دو روزش به افراز دارد بدست
سیم روزش اندازد از دست پست
عروس جهان گرچه با زیور است
به بین کاو بعقد بسى شوهر است
خرد پیشه کن خواستارش مشو
که هر روزه اش شوهرى هست نو
چو نو بیند از کهنه بُرّد امید
خُنگ آنک از او دامن خود کشید
سرانجام گیتى چه این است و بس
ازین جاى زیر زمین است و بس
ببَد تا توانى مکن راى هیچ
به نیکان گراى و به نیکان بسیچ
نه نیکى در او شرمسارى بود
که نیکى در او رستگارى بود
هفته آینده با منظومه برزو نامه در کنار دوستان خواهم بود