نامه معلم شریف و شجاع ایرانی “مهندس هاشم خواستار از زندان”، خطاب به ملت مبارز ایران

سانسورچی ها، جوجه بازجوها، جوجه دیکتاتورها، و خود دیکتاتور چند ماهی است که سرپرست بند ۶/۱ عوض شده و درحالیکه از سرپرست قبلی و قبلی ها پرسیده که آیا خواستار ویس میفرستد، و آنها گفته اند تابحال با وجود یکنفر در پشت میز ، ویس نفرستاده ، اما مدام او تلفن را قطع و با من جروبحث میکند!

به همین دلیل تصمیم گرفتم این مسئله یعنی سانسور را شکافته و اثبات کنم که سانسور، خیانت و جنایتی بزرگ در حق یک ملت است، و به این شغل کثیف “سانسورچی” می گویند.
هنگام تلفن زدن چندین بار به من تذکر داده که کلاهمان توهم نرود!
آقای رئیس بند ۶/۱ که از حالا تو را سانسورچی خطاب میکنم، آیا معنی این جمله را میدانی که یک اصطلاح چاله میدانی است، و کسانیکه احساس گردن کلفتی میکنند، از چنین جملاتی استفاده می کنند؟!
کلاهمون توهم نره یعنی ممکن است دست به یقه و کله به کله شده که کلاهمان توهم نرود!!آقای سانسورچی…
از رئیس حفاظت سال ۸۸ بپرس که چطور گردن کلفتش را از مو باریکتر کردم. او به همسرم گفته بود؛ شما چطور سی سال با خواستار زندگی کردی که میخواست صندلی را تو سرم بزند؟ “شکستن غرور یک زندانی سیاسی یعنی شکستن و جریحه دار کردن غروریک ملت”، و مثل اینکه آقای سانسورچی توجیه نشده که کشور بشکه باروت است، و با یک اشتباه کارگزاران رژیم ممکن است جرقه ای زده شود که کل جمهوری آخوندی روی هوا برود. شما اجازه نمی دهید اتهاماتیکه خود رژیم کتبا به دستم داده و تاریخ دادگاه را تعیین کرده، از پشت تلفن برای همسرم بخوانم! میگویی از کجا بدانم که ضبط نمی شود؟!

آهای ملت قهرمان ایران، آهای جامعه جهانی، اهای آقای جاوید رحمان نماینده سازمان ملل در حقوق بشر ایران: بقدری آزادی داریم که اجازه نمیدهند اتهامات وارده از پشت تلفن خوانده شود، مبادا ضبط و به گوش ملت و جامعه جهانی برسد!!

در تاریخ ۱۴۰۲/۵/۲۵ مدیر داخلی و سرپرست بند مرا خواسته و متن مقاله آقای مکی: [اگر اعدامم کنند، دیگر ترسی ندارم] را میخواسته برایم بخواند که ایا قبول دارم که خودم نوشته ام؟، گفتم؛ اگرچه قسمتهایی اضافه یاکم شده، ولی مسئولیت تمام آنرا بعهده می گیرم، و نیازی نیست که بخوانید، و در دادگاه حاضر نمی شوم، و هر حکمی میخواهند و می خواهید، بدهید و بدهند. این آقای مدیر داخلی همان کسی است که قبلا با دو نفر از حفاظت، آقای جوادلعل محمدی همکار فرهنگی ما را بخاطر شعار علیه رهبر کتک زده و به من میگوید؛ شما ده نفر بیشتر نیستید!

اخیرا مسابقه فوتبالی در ورزشگاه یکصد هزار نفری آزادی تهران برگزار شده که عوامل رژیم تعدادی پرچم فلسطین بدست عده ای حزب اللهی داده اند تا برای فلسطین شعار دهند، که ناگهان جمعیت انبوه تماشاگران به هیجان آمده و یکصدا فریاد می زنند؛ پرچم فلسطین رو بکن تو کو …. ت…! این یعنی چه؟ یعنی اگر حاکمان بگویند ماست سفید است، ملت می گوید؛ ماست سیاه است. انسان به یاد اذهاری (نخست وزیر شاه) می افتد که در مجلس شاه میگفت: ضبط صوت را پشت بلند گو و رو به خیابان میگذارند که بگویند جمعیت تظاهر کننده انبوه است، و مردم روز بعد شعارمیدهند: اذهاری بیچاره، این جمعیت نواره؟ نوار که پا نداره…
نامی از آقای لعل محمدی بردم، لازم است بگویم که اخیرا از اطلاعات تعدادی جوجه بازجو آمدند که با او ملاقاتی داشته باشند که حاضر نشد آنها را ببیند، و تعدادی ناسزا برایشان ارسال میکند.

ملت قهرمان ایران …
آیا اینها دشمن آزادی نیستند؟
اینها دشمن شما و بشریت نیستد؟
آقای سانسورچی، جوجه بازجوها، جوجه دیکتاتورها و دیکتاتور، شما شاهنشاه دزدان اندیشه هستید که از هر دزدی دزدتر، و از هر جانی،جنایتکارتر هستید. قدرت از آن کسانی است که ملت پشتیبان انهاست، و بالعکس منفورترین افراد کسانی هستند که حکومت پشتیبان آنهاست. پشت میز ریاست بند افراد شریف بسیاری آمدند و رفتند که هنوز هم سلام و علیک داریم و شریفتر در همین زندان کارکنانی هستند که در ایران آزاد فردا، مدال افتخار خواهند گرفت.

آهای آخوندها …
اگر اسلام و مسلمانی بعد از ۷۰۰ سال از اسپانیا رفت، اسلام و مسلمانی از ایران بخاطر ظلم و فساد حکومت آخوندی بعد از ۱۴۰۰ سال خواهد رفت.

آهای ملت قهرمان ایران …
به شما افتخار می کنم که سرنوشت ایران و خاورمیانه بزرگ را با انقلاب ازادی بخشی که در پیش داریم، تغییر خواهیدداد. من افتخار میکنم که در این عصر متولد وزندگی میکنم که فرصت پیدا کرده ام با رژیم دیکتاتوری آخوندی برای آزادی ایران مبارزه کنم.
نازی ها در آلمان و اروپا چکار کردند که نازیسم آخوندی در ایران و خاور میانه نکرد؟

بیش از هفتاد سال از جنگ جهانی دوم گذشته بود که یک نفر آلمانی را در سن ۹۲ سالگی به جرم همکاری با رژیم نازی محاکمه کردند. مارشال پتن رئیس دست نشانده هیتلر در فرانسه را به جرم همکاری با نازی ها با یک درجه تخفیف بخاطر قهرمانی در جنگ جهانی اول، به حبس ابد محکوم کردند که بعد از ۶ سال حبس در سن ۹۶ سالگی در زندان مرد، و نخست وزیر و صدها نفر دیگر را به همین جرم اعدام کردند. اگر از شما سانسورچی ها نامی نبرده ام، تنها بخاطر خواهر و برادر و فرزندانتان است که معمولا آنها بیگناه و در میان دوستان و همکاران و همکلاسی هایشان سرزنش و سرافکنده نشوند.

اما بدون تعارف بعد از این، با نام و نشان دقیق چنین افرادی را به ملت معرفی خواهم کرد. هم اتاقیم (آقای وحید زارع حقیقی) که اخیرا حکم اعدامش شکسته را به چناران منتقل میکنند، نزدیک دو ساعت او را بازرسی کرده اند که مبادا نامه ای از من به بیرون ببرد!

تعظیم به معلمان زندانی …
و بخصوص شیر زنان معلم زندانی…
که شکستندشان، ولی نشکستند، و به معلمان آزاده ای که با تمام قوا از معلمان زندانی پشتیبانی می کنند.

هاشم خواستار
نماینده معلمان آزاده ایران
آبان ۱۴۰۲ / زندان وکیل آباد مشهد

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

چهارده − شش =