خانواده ابراهیم بابایی، زندانی سیاسی سابق که تحت تعقیب حکومت ایران بود، همچنان از سرنوشت او بیخبر هستند.
او از زمانی که قصد داشته از مرز ایران خارج شود، ناپدید شده است.
قاچاقبرها میگویند او در ترکیه «سکته» کرده و «درگذشته»، اما دخترش، شیما بابایی، فعال مخالف جمهوری اسلامی، میگوید نیروهای امنیتی ایران او را پیش از خروج «دستگیر» کردهاند.
شیما بابایی، که از مدتها پیش به بلژیک پناهنده شده، می گوید قاچاقچیان قرار بوده پدرش را از مرز عبور دهند و او در مسیر عبور از شهر مرزی ماکو در آذربایجان غربی با شیما و شوهرش در تماس بوده اما بعد از مدتی دیگر خبری از او نشده است.
ابراهیم بابایی زیدی، که جانباز چهل و پنج درصدی جنگ ایران و عراق بوده، در اعتراضات دانشجویی سال ۱۳۷۸ دانشجوی رشته دامپزشکی بود و در حمله به خوابگاه دانشگاه تهران، دستگیر میشود.
او همچنین پس از اعتراضات سال ۱۳۸۸ دستگیر و به اتهام اجتماع و تبانی، تبلیغ علیه نظام و تشویش اذهان عمومی محاکمه و به پنج سال و نه ماه حبس و هفتاد و چهار ضربه شلاق محکوم میشود.
او، که حکم پنج سال تبعید به بندر عباس را هم داشته، پیش از ممنوعالخروج شدن، به ترکیه میرود. اما پس از مدتی دوباره قاچاقی به ایران باز میگردد و سه سال مخفیانه در اطراف تهران زندگی میکند.
شیما بابایی پارسال سرانجام پدرش را به خروج از ایران راضی میکند.
ابراهیم بابایی آذرماه پارسال، وقتی که به طرف شهر مرزی ماکو در آذربایجان غربی در حرکت بوده، در ویدیویی که برای دخترش میفرستد، او را در جریان جزییات سفرش قرار میدهد.
در این ویدیو او همچنین میگوید که به قاچاقبرانی که قرار بود او را از مرز عبور بدهند گفته که افغان است تا پول کمتری از او بگیرند.
او آخرین بار در حالی که به گفته دخترش «اضطراب شدیدی» داشته تلفنی به او میگوید که به شهر ماکو رسیده و با حدود بیست تا بیست و پنج نفر در طویلهای پنهان شدهاند تا بعد به طرف مرز ترکیه حرکت کنند.
اما در حالی که دوستان ابراهیم بابایی در شهر وان ترکیه در آن سوی مرز در انتظارش بودند دیگر خبری از او به شیما نمیرسد.
به گفته شیما دوستان آقای بابایی قرار بوده بعد از رسیدن پدرش به وان بقیه پول قاچاقچیان را بدهند.
داریوش زند، همسر شیما، نیز می گوید زمانی که با قاچاقچیان تماس گرفته تا از وضعیت آقای بابایی باخبر شود، قاچاقچیان به او گفتهاند که آقای بابایی به مقصد رسیده؛ که این حرف باعث تعجب او و همسرش شده است. اگر آقای بابایی به مقصد رسیده بود چرا خودش به دختر و دامادش خبر نداده است؟
سه روز بعد یکی از قاچاقچیان واسطه، به شوهر شیما خبر میدهد که ابراهیم بابایی در خانه یکی از قاچاقبرها در نزدیکی شهر وان دچار سکته شده و فوت کرده است و جنازه او را تحویل پلیس ترکیه دادهاند.
شیما در شهر وان ترکیه وکیلی استخدام میکند. این وکیل به روستاها و مناطق مرزی که قاچاقچیان گفته بودند جنازه پدرش را تحویل پلیس دادهاند میرود اما اثری از او پیدا نمیکند.
تناقضهای زیادی در گفتههای قاچاقبرها درباره زمان و محل مرگ ابراهیم بابایی وجود دارد.
در حالی که یکی از آنها گفته که جسد تحویل پلیس ترکیه داده شده، قاچاقبر دیگری از دختر و داماد ابراهیم بابایی خواسته بود که به محل درگذشتش بروند و جسد را از آنها تحویل بگیرند.
خانواده آقای بابایی بر این باورند که ماموران اطلاعاتی او را قبل از خروج از ایران دستگیر کردهاند و بعد قصد داشتهاند آنها را هم به بهانه تحویل دادن جسد به مرز بکشانند و دستگیر کنند.
اگر چنین باشد چرا باید دستگیری او را مخفی کنند؟ اما آیا این احتمال هست که آقای بابایی اصلا از ایران خارج نشده باشد؟
یکی از قاچاقبرهای واسطه گفته اگر قاچاقبران میدانستند آقای بابایی سیاسی است، او را به ماموران اطلاعاتی ایران تحویل میدادند.
سازمان عفو بینالملل هم خواستار روشن شدن محل نگهداری ابراهیم بابایی و آزادی فوری وی شده است.
این سازمان گفته، ابراهیم بابایی دارای سابقه بیماریهای متعدد، از جمله نارسایی قلبی، آسیبدیدگی مزمن پا و مشکلات روانی است و به مراقبتهای درمانی و دارویی نیاز دارد.