با درودى به گرماى خورشید و بلنداى آسمان : در سلسله گفتارهاى “شاهنامه و گرانمایگان سخنور” از هفته هاى گذشته داستان شورانگیز “گردویه “خواهر دلارام ” بهرام چوبینه ” را براى دوستان از متن شاهنامه به ارمغان آورده ام ، این هفته در بخش پنجم پس اینکه گردیه در سوگ برادر بزرگتر از خود میباشد خاقان چین از وى خواستارى میکند و که با پاسخ منفى گردویه مواجه میشود و خاقان هم برادر خود تُبُرگ را از پى گردویه میفرستد و در نبردى جانانه گردویه بر وى پیروز و تبرگ کشته میشود ، سپس در نامه اى که براى برادر دیگرش که گردوى نام داشته و در بارگاه خسرو پرویز بوده اشاره میکند که میخواهد با سپاه خود به شاه بپیوندد ، اما در میان راه با گستهم که برادر همسر هرمزد و در اساس دایى خسرو بوده و همانست که هرمزد را کور و سپس کشته آشنا میشود و سرانجام به پیوند زناشویى بین گردویه و گستهم منجر میشود ، در پنهانى خسرو پرویز نامه اى به گردویه مینویسد و در آن از رازى پرده بر میدارد که من مدتهاست مُهر ِ مِهر تو بر زبان دارم اما اینک آن مـُهر را گشوده و خواستار تو هستم … ادامه داستان در بخش ششم را هفته آینده ادامه خواهیم داد . در هفته هاى گذشته از کشته شدن بهرام چوبینه توسط فرستاده خسرو پرویز که نامش ” قلون ” بوده سخن داشتم و چون گردویه متوجه میشود بر بالین برادر حاضر میشود و مویه سر میدهد : که افکند کوه روان در مغاک ” و رخ و موى به ناخن میکَند ، خاقان چین که دخترش همسر بهرام چوبینه بوده روزهایى در سوگ و خروش میشود و در نامه اى از گردویه خواستارى میکند و مینوسد که اگر به نزدم بیایى تو را مانند جان وتنم پاس میدارم و همه شهر زیر فرمان تو خواهد آمد ، گردویه با خردمندى پیشنهاد خاقان را رد میکند و خود به فرماندهى سپاه میرسد و قصد دارد به سپاه خسرو پرویز بپیوندد و به جنگ پایان دهد ، اما در هفته هاى پیش بدانجا رسیده بودیم که : از پند و اندوز گردویه براى صلح و ممانعت از جنگ سخن داشتم و اینکه وى وارد انجمن مشورتى برادرش بهرام چوبینه میشود و همگى با دیدن گردویه سکوت میکنند و او جمع را به باد انتقاد میگیرد و بر حذر میکند از وقوع جنگ با خسرو پرویز که پس از پدرش بر تخت شاهى نشسته ، گردویه بانویى دلاور ، خردمند ، زیبا چهره، مهربان و فرمانده سپاه میباشد ، هفته هاى گذشته پیشگفتارى از داستان داشتم که این بخش تاریخ مدون شده دوره ساسانیان میباشد و هنگام پادشاهى هرمزد که پس از پدر خود انوشیروان بر تخت نشسته و در آغاز دست به دادگرى میزند و سخنان برابرى خواهى براى ستم دیدگان و بر علیه ستمکارگان دارد ، اما پس از مدتى از راه راستى بیرون میشود و نزدیکترین افرادى که باعث به قدرت رسیدن او شده بودند به دار میاویزد و یا به زندان میفکند ، پس از مدتى بار دیگر به راه داد باز میگردد، در این زمان خسروپرویز فرزند وى از بیم پدر به روم میگریزد و بقیه ماجرا ، تا اینکه کشور ایران از شمال و غرب و جنوب مورد حمله قرار گرفته و در اینجاست که بهرام چوبینه در ملاقات با شاه به سردارى سپاه میرسد و به جنگ دشمنان میرود ،این هفته از خرد و پهلوانى گردویه خواهم گفت که چگونه در جلسه مشورتى سران لشگر حاضر میشود و از ابهت و شایستگى وى همگى لب از سخن مى بندند و سکوت میکنند ، از جایگاه والا و شایسته زنان خردمند در زمینه کشور و لشگر دارى سخن خواهم گفت ، بخش پنجم گردویه نامه را همراه با یکدیگر میشنویم