دوستان وشنوندگان محترم رادیو فرهنگ گوتنبرگ سلام وعرض ادب بنده را پذیرا باشید امروز ودر این برنامه همچنان به ادامه مبحث شکنجه ضرب وشتم اعتراف در جهنم زندانهای جمهوری اسلامی خواهیم پرداخت وبه واکاوی وبازگویی بخشی از خاطرات زندانیان اشاره می کنیم هر چند انتشار فیلمهای هک شده از زندان گوشه ای از فجایع علیه زندانیان را نشان می دهد اما مستندات خوبی است در برابر حاشاگران حکومت ولایی که روز را شب قلمداد می کنند وهر حقیقت وواقعیتی را وارونه ،گستاخی این مزدوران به حدی است که زندانی مبارز محمد نوریزاد را هنگام بازگشت به زندان در همین روزها که فایل خشونت علیه زندانیان در فضای مجازی دست به دست می شود،جلو درب زندان مورد خشونت فیزیکی وکلامی وحشیانه قرار می دهند با من سارا باشید در دقایق پیش رو
در زندان دهه شصت، کابل زدن به کف پا که مرکز تجمع اعصاب بدن است، یکی از رایجترین و دردناکترین شکنجههای فیزیکی بود.
بر اساس روایت زندانیان، بازجویان برای اعمال این شکنجه از قاضی و حاکم شرع حکم دریافت میکردند. به گفته منیره برداران استفاده از کلمه “تعزیر” به هنگام زدن شلاق به عبارتی “دست بازجو را باز میگذاشت تا هر اندازه که میخواهند ادامه دهد”. محمدعلی عمویی میگوید در دوران جمهوری اسلامی بازجویانش زمانی که او را با تسمه به تخت بسته بودند و به کف پایش کابل میزندند، در بدعتی که حتی در زمان شاه تجربه نکرده بود، در دهانش پتو میکردند و روی سرش مینشستند تا احساس خفگی کند. بدین ترتیب زندانی نمیتواند از طریق فریاد زدن و تقلا کردن، اندکی هم شده، بر درد فائق آید.
اما کابل و شلاق تنها به اصطلاح “تعزیر” رایج نبود. وقتی که کف پا متلاشی میشد، “دستبند قپانی” روش دیگر بود. آقای عمویی توصیف میکند: “وقتی وضع پایم خیلی بد میشد … به جای خواباندن دستبند قپانی میزدند.. یک دست را از بالا میبرند پشت سر، یک دست را از پایین میآوردند کمر، به قدری که آرنجها را به هم فشار میدهند تا مچها از پشت به همدیگر برسند. بعد یک دستبند میزنند و همانطور ساعتها نگه میدارند. آدم احساس میکند جناغ سینهاش میخواهد بشکند بیرون بیاید. واقعا احساس میکند دارد میشکند”.
اما دستبند قپانی یک مرحله دیگر هم داشت و آن شکنجهای است که زندانیان از آن به عنوان “پاندول” و آویختهشدن از سقف یاد میکنند. آقای عمویی میگوید “شما نمیدانید پاندول شدن با دستبند قپانی و آویخته از سقف یعنی چه… شلاقها و دستبند قپانی فشار میآورد ولی این چیز دیگری بود”.
آقای عمویی توصیف میکند که “زنجیری به سقف آویزان بود که با حلقه به دستبند که از پشت به مچهای من زده بودند وصل کردند و من آویخته شدم. آنقدر که به زحمت نوک پنجهام را میتوانستم به زمین بکشانم. آن وقت او [بازجو] دستش را میگذاشت پشت من و من را هل میداد به جلو و رها میکرد. مثل پاندول جلو میرفتم و بر میگشتم”. اما این پایان شکنجه نیست. آقای عمویی که بیش از سه دهه در زندان بوده میگوید از آنجایی که بازجوها عجله دارند زود به نتیجه برسند، در همان حالت پاندول، “شلاق را بر میدارند درست مثل یک لاشه گوسفند که در قصابی آویخته است”، با شلاق میزنند.
منیره برادران که از مهرماه سال ۱۳۶۰، به مدت ۹ سال در حبس بود، میگوید “شکنجه فیزیکی و جسمی در تمام طول دهه شصت ادامه داشت. اما اوج شکنجهها در فاصله سالهای ۶۰ تا ۶۳ بود. زمانی که اسدالله لاجوردی رئیس زندان بود. در آن دوره شیوه های غیرقابل تصوری ابداع شد. از جمله ایزوله کردن زندانیان و قطع رابطه با اطرافیان. نشاندن در جایی مثل تخت برای روزها و هفتهها و ماهها. بدون هیچ حرکت وصحبتی. این شیوههایی بود که خود من در زندان قزل حصار تجربه کردم”.
اشاره منیره برادران به شکنجههایی است که در خاطرات زندانیان سیاسی با عنوان “قبر” و “تابوت” یا “قفس و جعبه” یاد میشود و هدفش نه دستیابی به اطلاعات زندانی بلکه شکستن زندانیان سر موضع است. آنچه به زعم بازجویان “ارشاد” یا “توابسازی” نام داشت. خانم برادران میگوید “این شیوهها برای تخریب روان زندانی بود که بسیار فاجعه بار بود. خیلیها تعادل روانیشان را از دست دادند. خیلیها هم توانستند با کمک همبندیانشان خود را ترمیم کنند”.
شکنجههای منجر به قتل
اما شکنجه در زندانهای “جمهوری اسلامی ایران” تنها به پیامدهای فیزیکی یا روانی دراز مدت بر روی زندانیان منحصر نشده است. در موارد متعددی، زندانیان یا زیر فشار شکنجه بازجویان کشته شدند یا دست به خودکشی زدند.
محمدعلی عمویی در بخشی از خاطراتش میگوید بازجوها ورزیده کار میکردند و فنی شکنجه میدادند و نهایت ابتکار را به کار میبردند تا خشونت در حد اعلا باشد ولی قربانی زیر شکنجه نمیرد.
با این حال او از بیش از ۱۰ تن از هم حزبیهایش یاد میکند که پیش از دادگاه و در جریان بازجویی، زیر شکنجه جان سپردند: محسن علوی، علی شناسایی، رضا شلتوکی، گاکیک آوانسیان، تقی کی منش، حیدر مهرگان(رحمان هاتفی)، غلامحسین قناعتی، حسن قزلچی، حسین پور و غیره.
در دهه شصت خبر کشتهشدن زیر شکنجه یا خودکشی زندانیان، چندان به رسانهها درز نمیکرد. منیره برادران میگوید “در آن دوران نه زمان کشته شدن زندانی را به خانواده اطلاع میدادند و نه زندانی ملاقات داشت. در نتیجه بسیاری از این رویداداهای پوشیده ماند”. مرگ زندانیان زیر شکنجه در سالها و دههها بعد اما بارها و بارها تکرار شد. در دهه هفتاد، علیاکبر سعیدی سیرجانی، نویسنده و اکبر محمدی، فعال دانشجویی از جمله زندانیانی بودند که در بازداشت و پس تحمل شکنجه کشته شدند.
در دهه هشتاد زهرا کاظمی عکاس ایرانی کانادایی در محوطه بیرون زندان اوین در شمال تهران، بازداشت شد و پس از چند روز بازجویی بهگونهای مشکوک در زندان بیهوش شد و در بیمارستان جان داد. در سال ۸۸ نیز محسن روح الامینی، محمد کامرانی و امیر جوادیفر پس از شکنجه شدید، بر اثر شدت جراحات جان سپردند
چرا جمهوری اسلامی ‘اعترافگیری’ را رها نمیکند؟
‘۱۲۰۰ ساعت اعترافگیری سپاه با شکنجه و تهدید جنسی’ از متهم محیط زیستی
عوارض ‘وابستگی به شکنجه’ در دستگاههای اطلاعاتی ایران در دهه نود، پرونده ستار بهشتی، کارگر و وبلاگنویس ایرانی که در سال ۱۳۹۱ در بازداشگاه پلیس فتا کشته شده بود، بار دیگر مسئله شکنجه زندانیان را در صدر خبرها قرار داد.
در تمام این دوران شمار دیگری از زندانیان نیز هرگز از بازداشتگاه خارج نشدند. گمانهزنیهایی درباره کشته شدن آنها زیر شکنجه و بازجویی منتشر شد اما نهادهای دولتی مدعی بودند آنها در زندان دست به خودکشی زدهاند. کاووس سید امامی پژوهشگر و فعال محیط زیست از جمله این افراد بود.
“جمهوری اسلامی ایران” هرگز وجود شکنجه سیستماتیک در زندانها را نپذیرفت و بارها اعلام کرد که حقوق متهمان بر پایه قواعد قضایی و احکام شرعی تضمین شده است. با این حال منیره برادران میگوید “نکته مهم این است که به یاد داشته باشیم، تمام این شکنجهها، به حکم شرعی صورت میگرفت و عملی خودسرانه نبود. حکم شکنجه و تعزیر همواره از سوی حاکم شرعی و قاضی صادر میشد”.
۴۱ سال پس از تصویب اصل منع شکنجه در قانون اساسی ایران، سایه شکنجه همچنان بر سر زندانیان سیاسی و غیر سیاسی سنگینی میکند.
به پایان امد این مبحث اما جنایت های دومینو وار این رژیم تو گویی پایانی ندارد وهر روز را با شوکی تازه وروانی آزرده تر از دیروز اغاز می کنیم جنایت پشت جنایت،خیانت پشت خیانت وهر روز بحران افرینی های حکومتی که تلاش می کند با ایجاد یک بحران روان جامعه را نسبت به بحران قبلی به فراموشی کشاند
در این میان دادگاه حمید نوری اما روزنه ای رو به اینده ی روشن عدالت است روزی که این جانیان دردادگاه حقوق بشر وجنایت علیه بشریت به محاکمه کشیده شوند اندکی صبر سحر نزدیک است تا درودی دیگر بدرود