شنوندگان محترم وهمراهان همیشگی رادیو فرهنگ درود وعرض ادب صمیمانه ی بنده را پذیرا باشید امروز در خدمت شما عزیزان هستم با بخش دوم موضوع فمنیست، دیدگاهها ونگرش ها، ودر هفته ی آتی به واکاوی موضوع فمنیست در ایران می پردازیم واژه ای که حکومت دیکتاتور ایران با تعابیر منفی وزننده وایجاد حس اشمئزاز در جامعه دیری است که حقوق طبیعی واساسی زنان را نادیده گرفته وبا بی شرمی در رسانه های ملی خشونت علیه زنان به سخره وطنز می گیرند تا بر حقیقت تلخ موضوع درپوش گذاشته شود با من سارا باشید در این برنامه
فمینیسم گفتمانی است مشتمل بر جنبشها، نظریه ها و فلسفه های گوناگون که هدف غایی آن به مبارزه طلبیدن نظم موجود و احقاق حقوق زنان برای یک زندگی بهتر است. در حقیقت شاید بتوان گفت آرمان فمینیستها در طول مبارزه تاریخی خود، تبدیل جهان به جای بهتری برای زندگی زنان است. با این حال متأثر از شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و دیگر متغیرهای اثربخش، تلاش فمینیستها با فراز و فرودهای بسیاری همراه بودهاست که این موضوع را به خوبی میتوان در دغدغه ها و خواسته های این گروه طی مقاطع مختلف مشاهده کرد. تعریفهایی که فمینیستها از فمینیسم کرده اند تحت تأثیر تربیت، ایدئولوژی یا طبقه اجتماعی آنها شکل گرفتهاست
فمینیسم لیبرال
فمینیسم لیبرال یا فمینیسم اصلاح طلب یکی از شناخته شده ترین گرایشهای اندیشه فمینیستی است، چهره معتدل یا رسمی فمنیسم را نشان میدهد و به تبیین جایگاه زنان بر اساس حقوق برابر و موانع مصنوعی در برابر مشارکت زنان در عرصه عمومی که فراسوی خانواده و خانه داری واقع شده میپردازد. فمینیستهای لیبرال، در تبیین نابرابری جنسی به مواردی همچون تقسیم کار جنسی، جدایی عرصه عمومی و خصوصی (که مردان بیشتر در عرصه نخستین و زنان عرصه دوم جای دارند)، و فرایند اجتماعی کردن کودکان بگونهای که .بتوانند در بزرگسالی نقشی متناسب با جنسیت شان ایفا کنند، اکتفا میکنند به نظر فمینیستهای لیبرال، نظام لیبرالیستی با برخورداری از نهادها و حقوق معین قانونی اش بیش از هر جامعه دیگری اجازه آزادی و برابری فردی میدهد؛ اما حتی اینجا هم فرصتهای برابر، با نژادپرستی و تبعیض جنسی مخدوش میگردد. تبعیض جنسی مثل نژادپرستی انسانها را در قالب شخصیتی انعطافناپذیر محبوس و اجتماع را از شکوفایی استعداد اعضای آن محروم میکند، از آنجا که زنان را دست کم میگیرد از شکوفایی گرامیترین ارزشهای فرهنگی جلوگیری میکند لیبرالها معتقدند به بیشتر انسانها میتوان آموزش داد تا منطقی بودن انتقاد فمینیسمی از روابط تبعیض آمیز اجتماعی را درک کنند. برنامه های فمنیسم لیبرال برای از میان برداشتن نابرابری جنسی عبارتند از: بسیج امکانات سیاسی و قانونی که در حال حاضر برای تغییر وضع در دسترس اند:
.تأمین فرصتهای برابر اقتصادی اصلاح نهادهای خانواده، مدرسه، و رسانه های همگانی ، در مجموع، تمرکز فمنیسم لیبرال بر اصلاح جامعه است، نه تغییر انقلابی آن
نوشتار اصلی: فمینیسم مارکسیستی
مبانی و چارچوب نظری فمینیسم مارکسیستی برآمده از آراء مارکس و انگلس است. کتاب «منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» انگلس، منبع کلاسیک فمینیستهای مارکسیست است. بسیاری از دادههای انسان شناسانه این رویکرد بر اساس نظریات مورگان طرحریزی شدهاست. افرادی همچون اگوست ببل، کلارا زتکین، الکساندرا کولنتای، ایولین رید، و لیز واگل، صاحب نظران اصلی .فمینیسم مارکسیستی به شمار میآیند این گرایش از اندیشه فمینیستی بر اساس الگوی تحلیلی اندیشه مارکسیستی به تبیین چرایی موقعیت تحت ستم زنان میپردازد و پس از آن توضیح میدهد که برای تغییر این وضعیت چگونه باید مبارزه کرد. معتقدین به فمینیسم مارکسیستی بر این نظرند که اساس ستمی که بر زنان روا میرود ناشی از مالکیت خصوصی، تقسیم کار جنسیتی و در آخر نظام خانواده مردسالار است. از دیگر سو، نظام سرمایه داری را عامل اصلی بازتولید این نابرابری میدانند. به بیان دیگر، دشمن اصلی فمینیستهای مارکسیست، نظام طبقاتی (اقتصادی) است که زنان را در موقعیت فرودست جای دادهاست. استراتژی پیشنهادی فمینیستهای مارکسیست برای تغییر وضعیت موجود و رفع نابرابریهای جنسیتی، تلاش برای تحقق انقلاب سوسیالیستی و تأسیس جامعه کمونیستی است که تحت لوای آن .موقعیت زنان با مردان برابر خواهد شد بدین ترتیب، جنبش فمینیستی باید بر زنان کارگر متمرکز باشد و مبارزه اصلی خود را مبارزه طبقاتی بداند. حوزه عمل فمینیستهای مارکسیست، عرصه عمومی است، و بیشتر بر طبقات فرودست جامعه تمرکز دارد. فمینیستهای مارکسیست تلاش دارند تا زنان کارگر را به جمع نیروهای خواهان انقلاب .سوسیالیستی ملحق کنند
فمینیسم رادیکال
یکی از اصلی ترین تفاوتهای فمینیسم رادیکال با گرایشهای فمینیستی متقدم بر آن، نشات نگرفتنش از دستگاههای دیگر اندیشه است، دستگاههایی که فمینیستهای رادیکال «مردانه» تلقی میکنند. فمینیسم رادیکال به زنانگی ارزش مثبتی بخشیده و زنان را به مثابه طبقهای فرودست در برابر مردان قلمداد میکند. شاید بتوان گفت عمدهترین مفهوم در این جریان فمینیستی «ستم جنسی» به عنوان کهنترین و شدیدترین شکل نابرابری است، ستمی که زنان به واسطه زن بودن خود متحمل آن میشوند. البته فمینیستهای رادیکال تنها به نقد ستمی که بر زنان روا داشته میشود اکتفا نمیکند بلکه پیشتر رفته و تمامی اشکال سلطه و سرکوب .را ناشی از تفوق مردانه اعلام میدارد فمینیسم رادیکال به رغم شباهت روش شناختی با جریانهای سوسیالیستی – مارکسیستی، از منتقدان جدی آنان بهشمار میرود. آنان به جای مسئله «کار و تولید»، بر احساسات جنسی و جامعهپذیری زنان تأکید میکنند و اعلام میدارند که هر زنی، فارغ از طبقه، نژاد، گروه سنی و… منافع مشترکی با دیگر زنان دارد. توالی منطقی چنین تفکری، تلقی مردان به عنوان یک گروه دشمن و جدایی طلبی جنسیتی است؛ امری که خود به نقد «ناهمجنس گرایی» نیز منتهی میشود. رادیکالها اگرچه سلطه طلبی مردانه را نه امری ذاتی، بلکه ساختاری اجتماعی تلقی میکنند، اما از آن جا که ستم جنسی را عمیقا تثبیت شده .میدانند از مدلی انقلابی برای تغییر اجتماعی دفاع میکنند
فمینیسم روانکاوانه
اصطلاح «روان کاوی» برگرفته از نظریهای است که فروید در سه مقاله درباره نظریه جنسی از آن استفاده کرد و رشد زنانگی را بر اساس «رشک ورزی به آلت نرینه» در دختر، و رشد مردانگی را بر حسب «عقده ادیپ» به مثابه نفی مادر دانست. با نقدهایی که فمینیستها، به خصوص موج دومیها، به فروید وارد آوردند و نظریات روانکاوانه او را دارای سوگیری جنسیتی دانستند،نظریه های روان کاوی جدیدی شکل گرفتند که به نظریه های جنسیت معروف شدند فمینیستها از نظریات روان کاوانه فروید برای توضیح این مسئله استفاده کردند که چطور آموزشهای دوران کودکی بر ناخودآگاه انسان اثر گذاشته و در دوران بزرگسالی سر باز میکند. نانسی چودوروف، کارول گیلیکان، کیت میلت و ژولیت میچل را میتوان جزء فمینیستهای روانکاو به حساب آورد. بهطور مثال {چودوروف} به نقش مادر در به آغوش کشیدن فرزند و هویت یابی جنسی فرزند از طریق مادر اشاره میکند و توضیح میدهد که چرا پسران زودتر مستقل شده و ..دختران علاقهمند به برقراری ارتباطهای عاطفی هستند
فمینیسم سوسیالیستی
در نتیجه مجادلات میان فمینیستهای رادیکال و فمینیستهای مارکسیست، بر سر علت فرودستی زنان و چگونگی تغییر وضعیت در دهه ۱۹۷۰ رایج بود؛ نظریههای جدیدی شکل گرفتند که به فمینیسم سوسیالیستی شهرت یافتند. ژولیت میشل، هایدی هارتمن، و آلیسون جگر از جمله صاحب نظران اصلی این گرایش نظری هستند. مقاله «ازدواج ناموفق فمینیسم و مارکسیسم»، اثر هایدی هارتمن، از جمله آثار کلاسیک این جریان فکری است مسئله اصلی فمینیستهای سوسیالیست توضیح چگونگی ترکیب نظام سرمایه داری و نظام مردسالاری است. به بیان دیگر، آنها معتقدند که برای تحلیل وضعیت فرودستی زنان و همچنین طراحی استراتژی مبارزاتی برای تغییر وضعیت نباید صرفا نگاهی تک بعدی داشت (صرفا طبقاتی مانند مارکسیستها یا صرفا روانکاوانه مانند برخی رادیکالها)؛ بلکه باید مجموعهای از شرایط و علل را در .ایجاد موقعیت فرودست زنان بررسی نمود از این رو، فمینیستهای سوسیالیست، معتقدند که برای تغییر وضعیت موجود در جهت رسیدن به جامعه برابر باید مبارزهای «همزمان» با نظام مردسالاری و سرمایهداری صورت پذیرد. بدین ترتیب، فضای عمل و حوزه مبارزه از نظر فمینیستهای سوسیالیست محدود به کارخانهها نیست، بلکه مجموعه حوزههای عمومی و خصوصی که زنان در آنها مورد تبعیض قرار دارند، مکانی برای مبارزه است. در واقع، شیوه عمل فمینیستهای سوسیالیست، شیوه چند جانبه است
به طور کلی، نظریه فمینیستی هدف اصلی اش درک نابرابری جنسیتی و تمرکز .بر سیاستهای جنسیت، روابط قدرت و تمایلات جنسی است فمینیستهای لیبرال بر لزوم برابری در عرصه عمومی تأکید میکنند. فمینیستهای مارکسیست نظام سرمایهداری را عامل اصلی تبعیض جنسیتی برمیشمارند. فمینیستهای رادیکال، مردسالاری در حوزه عمومی و خصوصی را زیر سؤال میبرند و از نظریات روان کاوانه برای تفسیر نابرابری سود میبرند و فمینیستهای سوسیالیست مردسالاری و سرمایهداری را با هم نقد .میکنند و راهکار ارائه میدهند
به پایان بخش دوم فمنیست رسیدیم با ما باشید در هفته اینده تا به واکاوی این واژه در ایران ودیدگاههای مخالف به آن بپردازیم
شاد باشید وامیدوار