گام به گام با گفتمان سیاسى روز ایران از رادیو فرهنگ، برنامه این هفته بخش دوم اقتدار گرایى در تاریخ سیاسى ایران ، تهیه و اجرا سارا فرزاد

مهربانان همیشه همراه با برنامه ای دیگر از سری برنامه های گام به گام با گفتمان سیاسی روز ایران در خدمت شما عزیزان هستیم در ادامه مبحث اقتدار گرایی وعلل توسعه نیافتگی در ایران بار دیگر به سرا غ نظرات بی پرده وصریح دکتر سریع القلم می رویم وبه این مهم از زوایای دیگر می پردازیم با من سارا باشید در این برنامه :

اقتدارگرایی فقط یک نظام سیاسی نیست، نظام اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی هم هست. مثلا ما وقتی در اواخر قاجار به دوره محمدشاه میرسیم با امکانات بیشتری برای سرکوب تا دورهای که فتحعلیشاه حکمرانی میکرده است، مواجه هستیم  به طور کلی سرکوب وجود داشته اما درجهت بندی آن متفاوت بوده است. بله ما میتوانیم از عبارت «پادشاهیهای مطلقه» استفاده کنیم اما واژه اقتدارگرایی به ما کمک میکند که در بسترهای مختلف اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و تاریخی، کانونهایی را استخراج کنیم و این سیستم را تجزیه کنیم. در نهاد اقتدارگرایی تفکری وجود دارد که تلاش میکند جامعه را به سمت یکسان سازی فکر حرکت دهد. کسی نباید خارج ازذهن مقام مسلط در جامعه نحوه دیگری فکر کند. این موضوع از مفهوم پادشاهی مطلقه قابل استخراج نیست در حالی که در اقتدارگرایی فکری وجود دارد که با ابزار سلطه بر جامعه تحمیل شود. مفهوم اقتدارگرایی به علم سیاست خیلی نزدیکتر است تا پادشاهی مطلقه

سنت سیاسی ما ایرانیها سنت امپراتوری است و ما سرزمین بسیار گسترده ای داشتیم و یک حکمفرمایی مرکزی وجود داشته که از اکثر بخشهای کشور بی اطلاع  بوده است. همانطوری که قبلا مطرح شد ما هنوز هم به سطح کشور – ملت نرسیدهایم. یعنی آن فرآیندهایی را که باید طی کنیم، هنوز طی نشده است. در دوره قاجار اصلا به آن معنا کشور نداشته ایم یک پادشاهی مرکزی وجود داشت و درهر بخشی از کشور یک والی حاکم بوده است. شاید خود همین موضوع نیز یک دلیل بر حل نشدن مسائل هویتی ما باشد. ولی وقتی به کره نگاه میکنید با یک جغرافیای محدود روبرو هستید و در آن سرزمین با یک فرهنگ و هویت منسجم مواجه میشوید. در واقع کره ایها و ژاپنی ها نیازی نداشته اند که از نارسایی ها و بحرانهای هویتی عبور کنند به همین دلیل ژاپن به سرعت وارد عصر صنعتی شد. در علم سیاست این اصل وجود دارد که کشوری که بخواهد به طرف توسعه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نوسازی حرکت کند باید در ابتدا یک کشور – ملت باشد. در ترکیه هم این موضوع بیشتر از ایران صدق میکرد. حوزه جامعه، دین و سیاست در ترکیه خیلی منسجم است

ما در کشورمان، هویت های رقیب داشتهایم همیشه یک «هویت ملی» داشتهایم، یک «هویت دینی داریم» و یک هویتی که از بیرون و در دوره جدید تجدد وارد شد. این سه هویت در مقابل هم قرار گرفتهاند. بعضا درهویت ملی و دینی زمینههای اشتراک زیادی دارند. اما آنچه که تا به امروز باعث شده تا ما نتوانیم مسائل هویتی مان را حل کنیم و چالشهای گسترده ای نسبت به ترکیه، مالزی و کره داشته باشیم به این موضوع برمیگردد که تفکر دینی را نمیتوان با لیبرالیسم جمع کرد و این دو تفکر با یکدیگر ناسازگاریهای فلسفی عمیقی دارند. ما از طریق میزگرد و کنفرانس نمیتوانیم ناسازگاریهای لیبرالیسم با اسلام را حل و فصل کنیم. فصل مشترک فلسفی میان اسلام و لیبرالیسم کمتر از ۵ درصد است. چون این دو نیرو در جامعه ایرانی پایگاه داشتهاند و ناسازگاری با یکدیگر دارندو در تاریخ ۱۵۰ سال اخیر ایران در مقابل هم قرار گرفتهاند. در حالی که نوع تلقی که از دین در ترکیه وجود دارد یک تلقی صرفا اخلاقی و اجتماعی است

در ترکیه، مالزی و اندونزی دین سیاسی بسیار محدود است. جهان با مبانی لیبرالیسم مدیریت میشود و الگوهای حاکم بر حوزه سیاسی و اقتصاد جهانی نشأت گرفته از لیبرالیسم است. هویت بومی ما طبعا این موضوع را نمیپذیرد و چون نمیپذیرد چه در دوره مشروطه و چه در دوره های بعد، همیشه در برابر آن مقاومت کرده است. در دوران پس از انقلاب نیز مشاهده میشود که اقتدارگرایی اسلامی به صورت یک سیستم و نهاد در مقابل لیبرالیسم ایستاده است. آنچه که نوسازی و توسعه اقتصادی در جهان به حساب می آید، محصول لیبرالیسم اقتصادی است و چون ما آن را قبول نداشته ایم و همیشه آن را نفی کرده ایم، آن را به یک مبارزه سیاسی تبدیل کرده ایم. چرا با یکدیگر تعارف میکنیم. اسلام با لیبرالیسم سازگاری فکری و فلسفی ندارد و با چسب و میزگرد و فرمولهای پیچیده و نظری نمیتوانیم این دو را به یکدیگر نزدیک کنیم. آنچه که در ترکیه، مالزی، اندونزی و هم اکنون در مصر و تونس مطرح است اسلام اخلاقی و اجتماعی است. اخوان المسلمین مصر خود بعضا صاحبان صنعت و شرکتهای بزرگ هستند و کار با جهان و فرآیندهای جهانی شدن را تقدیر میکنند. قصد آنها تقابل با جهان نیست. اتفاقا آنها حداکثرگرا نبوده و محدودیتها را به خوبی متوجه  هستند قصد تعامل و همکاری اما با حفظ حاکمیت ملی را دارند

بحران هویتی ما زمانی حل میشود که ببینیم برای مدیریت کشور آیا فرمول دیگری داریم که در جهان رایج است یا اینکه به صورت ظاهری میخواهیم جامعه دینی بسازیم اما باطنش الگو و مرامی است که در دنیا رایج است. ما براساس مبانی دو فلسفه ناسازگار زندگی میکنیم و ریشه بسیاری از مشکلات و نارساییهای ما مربوط به این رویارویی است.

این ناسازگاری و هرج و مرج فلسفی که داشته ایم همچنان ادامه دارد و حل نشده باقی مانده است متاسفانه ما ایرانی ها هم در حوزه عامه مردم و هم در حوزه اندیشمندان بسیار علاقه به مباحث فلسفی داریم و بگونه ای در این مباحث گیر افتاده ایم، ولی هستند اندیشمندانی که برخلف این جریان حرکت می کنند ما معتقدیم تا در حوزه فکر و فلسفه به یک اجماع نرسیم حوزه عمل نیز به سرانجام نمیرسد. اما در سایر نقاط جهان این معادله را برعکس میبینند. آیا نمی توان با نگاه پراگماتسیتی این چالش را حل کرد همان گونه که ترکیه اردوغان، مالزی ماهاتیر محمد این تضادها را حل کرده اند. آیا ما نمیتوانیم در همان مسیر حرکت کنیم؟ که ما ایرانیها علاقه زیادی به مباحث فلسفی داریم. این موضوع ریشه تاریخی دارد. ایران یکی از کشورهایی است که در تولید مکاتب فلسفی جایگاه ویژهای دارد. خود این موضوع مانع نیست اما اگر در تضادهای فلسفی باقی بمانیم مشکل است. در مناطق مختلف جهان، ایران تنها کشور با اعتنایی است که از مرحله مباحثات فلسفی به مرحله مباحثات علمی، کاربردی و سیاستگذاری منتقل نشده است. نزاعهای سیاسی در ایران عمدتا حول محور توزیع درآمدهای حاصل از فروش نفت است. ما نگاهمان به کشورداری، نگاه تولیدی نیست. چرا که ما کشور تولیدی نبودهایم. کشوری که تولید نکند نمیتواند کاربردی هم عمل کند

ما در ۱۰۴ سال گذشته از زمان مظفرالدین شاه تاکنون، حدود ۱۰۰۰ میلیارد دلار درآمد نفت داشتهایم. ژاپن طی دو دهه گذشته، سالانه ۵۰۰۰ میلیارد دلار تولید کرده است و در ۱۰۴ سال گذشته حدود ۱۵۶۰۰۰ میلیارد دلار تولید کرده است. آنها ادعاهای ما را ندارند. در سال ۲۵۰۰۰ نفر در جاده های کشور کشته میشوند اما ما ادعای فتح جهان را داریم. انواع و اقسام تحریمها را داریم اما وزیر امور خارجه رسما در هفته دولت در شهریور ۱۳۹۰ اعلم کرد که ما بر تحریمها فائق آمدهایم. چرا ظاهر و ظاهرسازی و خوب نشان دادن همه امور، این قدر در این فرهنگ عمیق است آیا میتوان بدون پروژهای به نام «اصلح فکر و اندیشه» راهکاری برای خروح از این بنبست پیدا کنیم ما تصور میکنیم که یک کشور ممتاز هستیم و شرایط خاصی داریم به همین دلیل باید الگوهای ویژه خودمان را دنبال کنیم. در حالی که ما میتوانستیم از کشورهای دیگر بسیار بیاموزیم. مثلا فرض کنید طی یک و نیم قرن گذشته نویسندگان، روشنفکران، دانشگاهیان و صاحبنظران ما در تشخیص اینکه چه کاری را در چه مرحلهای انجام بدهند مشکل داشته اند. در دوره مشروطه در جامعه ای که بیش از ۹۵ درصد آن حتی سواد خواندن و نوشتن ندارد حرف از .دموکراسی و آزادی بیان میزدیم

بدون نظام حزبی نمیتوانیم به توسعه سیاسی دست پیدا کنیم اما همین تشکیل نشدن احزاب به مشکلت جدی فرهنگی ما برمیگردد. ما به طور ناخودآگاهی فرهنگ ستیز و ناسازگاری با یکدیگر داریم و چون شخص مقابل از ما به طور کامل تبعیت نمیکند او را حذف میکنیم. این خصلت عمومی است و صرفا در حوزه سیاست نیست. تحزب و کشورداری کاری است جمعی. بهترینها باید در حوزه مدیریت باشند. سیاست که گذرگاه عمومی نیست که همه از آن عبور کنند. انسانهای ویژه با سطح فکر پخته و سیر لازم است. دانش و تحصیلت کافی نیست، شخصیت و شاکله روحی وروانی سیاسیون بسیار مهم است. چقدر ما در کشور افراد به اصطلح تحصیلکرده متملق داریم که برای حفظ سمت و مقام، در روز چهار بار جهانبینی عوض می کنند و با هر فکر و سیاست و شرایط و چارچوبی توافق دارند. به همین خاطر قبلا هم در بحث اشاره شد، تبعیتطلبی، ریاستطلبی و حفظ سمت از مدیریت، کشورداری و ایجاد کارآمدی در تاریخ .ایران به مراتب بااهمیت تر بوده است

ما نمیتوانیم برخلف مسیری که جهان طی کرده، حرکت کنیم. اینها تجربیات بشری است، تمام دنیا چه در غرب و چه در شرق ابتدا آزادیهای مدنی و

اجتماعی داشته اند و یک سرمایهگذاری بنیادی بر تولید ثروت انجام داده است و از این طریق تشکل را تقویت کرده است و یک دیالوگی بین حکومت و جامعه برقرار شده است تا اینکه به طرف تکامل اجتماعی و اقتصادی و در نهایت سیاسی حرکت کند. هیچ حکومتی داوطلبانه بخشی از اقتدار و قدرت خود را به جامعه واگذار نمیکند. جامعه از طریق تشکل و تولید ثروت میتواند سیاستگذاریهای حکمرانان را به سمت عقلانیت سوق دهد این تعامل ضروری است ما به باید توسعه و نوسازی را از مقطع تحول در فکر و فلسفه و مرحله تولید ثروت و به نوعی از اقتصاد شروع کنیم

واما سخن اخر

با بررسی ومطالعه دقیق کتاب اقتدار گرایی در عهد قاجار نوشته ی استاد وپژوهشگر حوزه سیاست وتاریخ دکتر سریع القلم به روشنی در می یابیم کشور ما به سبب درگیری میان دو هویت ملی ودینی تنوانسته ملت شود وبه اجماع برسد هویت دینی مقتدر واقتدارگرا همواره مانع از توسعه اقتصادی که بحث مفصل آن به لیبرالیسم سیاسی واقتصادی می رسد شده است ازطرف دیگر مباحث اخلاق فرهنگی ما ایران در این عدم شکل گیری بی تاثیر نبوده است شاید لازم باشد بار دیگر این مهم را تکرار کنیم که

ما باید توسعه و نوسازی را از مقطع تحول در فکر و فلسفه و مرحله تولید ثروت و به نوعی از اقتصاد شروع کنیم به سمت جامعه مدنی وتشکل های ازاد وتوسعه احزاب وبه نوعی به سمت یک جامعه سکولار دمکرات چند حزبی پیش برویم دوستان عزیز همیشه همراه به پایان برنامه رسیدیم در پناه خرد ودانایی

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

شش − یک =