گام به گام با گفتمان سیاسی روز ایران از رادیو فرهنگ این هفته بخش دوم روانشناسی رهبران وبازیگران سیاسی ، تهیه و اجرا سارا فرزاد

دوستان وهمراهان همیشگی درود وعرض ادب بنده ویکایک همکاران رادیو فرهنگ را پذیرل باشید در هر جا ومکانی که شنونده خوب برنامه های ما هستید با برنامه ای دیگر در خدمت شما عزیزان هستیم: امروز در این برنامه پی می گیریم مبحث روانشناسی رهبران  وبازیگران سیاسی را در این برنامه ار نظرات صاحب نظران علوم سیاسی وروانشناسی بهره برده شده است با من سارا باشید در این برنامه کسانی که به طور مرتب سخنان رهبر جمهوری اسلامی ایران را رصد می‌کنند به‌خوبی می‌دانند که واژه “دشمن” جایگاه خاصی در ادبیات او دارد. اگر تنها به سخنرانی‌های او نگاهی بیندازیم، می‌بینیم که نه تنها واژه دشمن بارها در سخنان او تکرار شده بلکه محور اصلی سخنان او را “هراس از دشمن”، “مقابله با دشمن”، “جلوگیری از نفوذ دشمن” و تعبیراتی نظیر این تشکیل می‌دهد. این “دشمن‌هراسی” از کجا ریشه می‌گیرد؟ آیا علت را باید در شخصیت خامنه‌ای جستجو کرد یا در ترس از دست دادن قدرت؟ آیا این سخنان تنها برای شنوندگان تندروی داخلی ایراد می‌شود یا سرچشمه آن در باوری عمیق و ریشه‌دار است؟

برخی از  تحلیلگران سیاسی ، معتقد ند که استفاده مکرر از واژه “دشمن” درادبیات رهبر ایران، ریشه در دو گونه ترس دارد؛ ترس از “تغییر ارام تدریجی وانحراف از ارزشهای انقلاب  و نیز ترس از دست دادن قدرت و ثروت. انها معتقدند آقای خامنه ای شبیه آقای خمینیست و همچنین پیرامونش شبیه بیت آقای خمینی. او یک تصوری از انقلاب دارد وخود را صاحب اصلی آن می داند ودر  سخنرانی هایش اشاره میکند،  او میگوید انقلاب ادامه دارد و دشمن مستمر دارد و دشمن هم میخواهد در این انقلاب نفوذ بکند. آقای خمینی هم میگفت انقلاب نباید دست نااهلان بیفتد. ایشان هم همان تصور را دارد و فکر میکند که دشمن بعد از ایشان هم ممکن است که انقلاب را منحرف بکند.
موضوع دیگرترس از دست دادن قدرت و ثروت “بیت” ترس از دست دادن قدرت و ثروت اما عاملی نیست که بتوان از آن چشم‌پوشی کرد. به عقیده  تحلیگران شخصیت ،خامنه‌ای “رئیس‌جمهورهای زیادی را پشت سر گذاشته و در حقیقت خطر آنها را رد کرده است” اما هراس او از رهبری آینده است که قطعا اختیارات بیشتری از رئیس‌جمهور و مجلس دارد و می‌تواند به زعم خامنه‌ای انقلاب را به استحاله بکشاند. سخنان اخیر خامنه‌ای در جمع فرماندهان سپاه نمونه‌ای نشان‌دهنده این هراس او بود، آنجا که گفت: «آنها منتظرند که ملت و نظام خواب‌شان ببرد و ۱۰ سال دیگر که مثلاً بنده نباشم، اهداف‌شان را محقق کنند.» در حقیقت او این هراس را حتی برای زمانی که دیگر نباشد هم دارد.» انها همچنین در ادامه تحلیل بر این باورند که نمی‌توان نیت‌سنجی کرد که چه مقدار از این هراس خامنه‌ای واقعا نگرانی درباره “استحاله نظام و انقلاب” است و چه مقدار ترس از دست دادن قدرت و ثروت.
“مخلوطی از پارانویید و ضعف شخصیت”

گذشته از دلایلی که به تلاش برای حفظ قدرت و نیز ترس از دست دادن ثروت و قدرت مربوط می‌شود، آیا نوع شخصیت نیز تاثیری در استفاده مستمر از ادبیات “دشمن‌ستیزانه” دارد؟ و اما عده ای دیگر از تحلیگران علوم رفتارشناسی سیاسی، قائل به وجود نوعی تعامل بین شخصیت افراد و نحوه استفاده آنها از قدرتی است که در دست دارند. انها در اظهارات خود بیان  می‌کنند که به طور مثال در جریان انقلاب ایران و شرایط خاصی که پس از آن به وجود آمد، همواره “دشمن” نقش بسیار مهمی را بازی کرده است. یعنی به طور کل«اگر بخواهم خیلی صریح بگویم، وجود دشمن خارجی و تاکید برآن باعث شده که هیچ وقت مسئولیت مشکلات واقعی را در داخل مملکت به عهده نگیرند. یکجور توجیهی بوده و همچنان هست برای اینکه قدرت متمرکز بماند.

دیکتاتورهایی با ترس‌های مشابه: به طور کلی وقتی دیکتاتورها به طور طولانی مدت بر سرکار بمانند و اساس حکومت را بر زور و بهکارگیری خشونت بگذارند، مسلما ما به مرور با چنین پدیدهای روبرو خواهیم بود. یعنی اینکه فرد احساس بکند اطرافیانش حقیقت را به او نمیگویند و از روی ترس، که تا حدی هم میشود گفت حق دارد، احساس بکند که پشت سرش توطئه میکنند  روانشناسان سیاسی نقطه مشترک همه دیکتاتورها  را جاه‌طلبی می‌داند و معتقد اند همین خصلت است که ترس آنها از آینده را هم رقم می‌زند؛ حتی آینده‌ای که دیگر خودشان بر مسند قدرت نباشند چرا که قدرت می‌تواند از دست فرزندان آنها بیرون افتد؛ قدرتی که گاه برای حفظ آن بهای بسیار زیادی را پرداخت کرده‌اند
در همین رابطه دکتر منصور فرهنگ استادا دانشگاه در لندن به فرافکنی های اغراق امیز در بازیگران سیاسی ایران  اشاره می کند او می گوید: فرافکنی واژه ایست که در نزاع سیاسی برای بی اعتبار کردن رقیب مورد استفاده قرار می گیرد. حتی در کشورهای دمکراتیک سیاستمدارانی هستند که از پذیرش پیامدهای منفی تصمیمات خود اکراه دارند و متنقدین را به قلب واقعیت یا اغراق گوئی متهم میکنند. اما دراین جوامع به دلیل آزادیهای مدنی و استقلال قوه قضائیه فرافکنی با محدودیتهای حقوقی و اخلاقی و سیاسی روبرو است. اما در رژیمهای استبدادی که از مردم فقط تمکین میخواهند و به حریم خصوصی زندگی افراد اهمیت نمی دهند غالب انگیزه های منتقدین زیر سوال برده می شود و آنان را گمراه و بی اعتنا به امنیت جامعه نشان می دهند. در این گونه کشورها دگر اندیشان امکان دفاع از نظریات خود را ندارند در این حکومت ها حاکمان برای هیچ بدیل فکری مشروعیت قائل نیستند و فرافکنی به متهم به کردن تمامی منتقدان و دگر اندیشان به عامل یا بازیچه دشمن بودن تبدیل می شود.
صاحبان قدرت در رژیم های ایدئولوژیک و مذهبی عملأ به عنون مالک کشور عمل میکنند و از آنجا که حاکمیت خود را ضرورت تاریخ یا فرمان الهی میدانند، گفتمان انتقادی یا اصلاح طلبی را خیانت به حقیقت مطلق و اجرای دستور دشمن می نامند. می توان گفت که در جهان کنونی ایران یکی از اینگونه کشورها است. در چهل سال گذشته گروه ها و افرادی که زمانی در جمهوری اسلامی نفوذ و مقامی داشته اند و شاهد عدم کارآئی و فساد ساختاری آن بوده اند بر این باورند که ثبات و بقای رژیم نیاز به اصلاح دارد. اصلاح طلبان نقش شورای نگهبان در تأئید صلاحیت کاندیداهای مجلس و ریاست جمهوری را زیر سئوال می برند و میخواهند که مجلس و رئیس جمهور در انجام وظایف خود از استقلال بر خورداد باشند. برخی از افراد متعّلق به این گروه در مصاحبات و سخنرانیهای خود بطور تلویحی دخالت آشکار یا پنهانی ولی فقیه در امور اجرائی را مسئله ساز میدانند و از نقش سپاه پاسداران در سیاست و اقتصاد کشور اظهار نگرانی میکنند اما. تمامی کسانی که از این مواضع حمایت کرده اند به مرور از مناصب حکومتی کنار گذاشته شده اند و غالبأ منحرف از اسلام و متهم به افتادن در دام دشمنان شده اند. برخی از نظریه پرداران و فعالان آنها نیز روانه دادگاه و زندان شده اند و یا کشور را ترک کرده اند
به نظر می رسد بعد از مرگ روح الله خمینی، پیشنهاد اصلاحات همیشه از طرف حامیان نظام جمهوری اسلامی مطرح بوده ولی هیچ تأثیری روی عملکرد صاحبان قدرت نداشته است. در بحث و جدلهای سیاسی منتقدان و مخالفان رژیمهای استبدادی، فرافکنی صاحبان قدرت را دروغگوئی مینامند ولی برخی روانشناسان معتقدند که برخی از مستبدان گرفتار نوعی روان بیماری
 (Psychopathology)  می شوند که یکی از پیامدهای آن بریدگی از برخی حقایق است. دروغگو واقعیت را میداند ولی برای بی اعتبار کردن دیگران یا امتناع از پذیرش مسئولیت خلاف آن را بیان می کند، حال آنکه بیمار میتواند به آنچه میگوید عمیقا معتقد باشد و برای اثبات ادعایش از توهم و توطئه استفاده کند.
دوستان وهمرهان همیشگی به پایان این برنامه رسیدیم تا برنامه بعد وادامه این مبحث در پناه شادی

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

20 − پنج =