روایت دردناک مادر نرگس محمدی از ملاقات با دخترش
نرگس امروز صدای گرفتهای داشت و با حزنی که کمتر از او سراغ داشتم گفت اول خرداد صبح زود برای ورزش به حیاط رفتم چند نفر بودیم در سکوت صبحگاهی صدای شیون و فریاد و ضجه شنیدیم ایستادم و به صداها گوش کردم صدای کودکانی بود که پدرشان را صدا میزدند فریاد زنانی بود که در فضای زندان میپیچید اعدام مردی بود که پس از چهار سال انتظار به دار آویخته شد از اجرا تا تحویل جنازه صدای شیون و فریاد لحظهای در زندان قطع نمیشد.
نرگس میگفت دو روز پیش هم یکی از زنان همبندیش را پس از شش سال انتظار اعدام کردند. اعدامیها ٢۴ ساعت قبل از اعدام به سلول انفرادی قرنطینه منتقل میشوند و این مدت زمان، وقایع اتفاقی هم برای اعدامی و هم برای همبندان شکنجه روانی هولناکی است. نرگس میگفت یک هفته پیش از ماه رمضان هم دو نفر از مردان به دار آویخته شدند و چند ماه پیشتر از ، در سال ٩٨ اعدام شد.
دخترم میگوید سال ٩١ در این بند بیش از ١۵ نفر محکوم به اعدام داشتیم ولی متاسفانه هنوز هم علیرغم این که اعدام از جرایم قاچاق مواد مخدر برداشته شده اما باز هم در این بند با جرایم قتل و زنا، زنان حکم اعدام داریم. نرگس میگفت من از این آمار هولناک اعدام در شهرستان کوچکی مثل زنجان در تعجب و وحشتم. جامعه ما پیکر پر درد و رنجوری که زندان های عادی ،زخمهای سرباز کرده ای هستند که عمق پیکر پر درد و بی رمق را نشان میدهد.
نرگس میگفت در سال ٩١ بازجوی وزارت اطلاعات در سلول ٢٠٩ گفت تو را که ادعای دفاع از حقوق زنان داری میفرستمت به زندان عادی زنان، تا بدانی از چه زنانی دفاع میکنی. الان هم با اینکه ١٠ سال از ١۶ سال حبسام صرفا بدلیل فعالیتهای من علیه اعدام است اما راضی نشدند. مرا به زندانی فرستادن تا نظاره گر لحظه به لحظه اجرای احکامی باشم که به دلیل مخالفت با آن، متحمل حبسهای سنگین و محرومیتهای سختی شدهام.
نرگس میگفت سالها تحمل حبس و محرومیت آسان نیست اما تاوان هم زیستی با زنان زیر چوبهداری که دمیدن صبح و روشنایی، مایه نفرت او و باز شدن زود هنگام درهای قفل شده دلیل مرگ و فریاد هراسناک ناخودآگاه اوست. دردناک و دردناکتر از همه تصویر تلخ و گزنده شهریست که قربانیش نه یک بار بلکه دهها بار قربانی شده، تا بعد از دیگری نوبت خود که قطعا فرا خواهد رسید در سکوت و تماشاست.