وقتی هیتلر در راس دسته سیاسی تندرو و تازه تشکیل یافته (ناسیونال سوسیالیست کارگری آلمان- نازی) با اندیشه های ضد سامی و ضد کمونیستی،موقعیت خود را در راس آن تثبیت کرد،برخی از دوستان و هواداران این حزب که نفوذی در دولت آلمان داشتند و نیز بسیاری از سرمایه داران بزرگ صنایع آلمان پس از شکست نازی ها در انتخابات نوامبر۱۹۳۲
خواستار آن شدند که هندنبورگ هیتلر را به صدارت اعظمی خود انتخاب کند.این سرمایه داران همان کسانی بودند که بشدت از تسلط کمونیست ها بر جامعه آلمان و ربودن قدرت سیاسی توسط آنها وحشت داشتند که در راس آنهاFritzz Hyssen با سرمایه های کلان اندوخته از صنعت فولاد بود.ژنرال هندنبورگ به دفعات این درخواست را رد میکرد و حتی از قبول ملاقاتی کوتاه با این سرجوخه گمنام و بی نام و نشان جنگ جهانی اول سرباز می زد ولی هنگامیکه به اصرار اطرافیان مجبور به پذیرش این دیدار گردید ، پس از دقایقی صحبت با هیتلر چنین اظهار کرد : ” حداکثر پستی که به این مرد میتوان داد وزارت پست و تلگراف آلمان است!! “.سوالی که می بایست مطرح شود و بدرستی و دقت به آن پاسخ دهیم این است که هیتلر را چه عامل و یا عواملی چه از نظر سیاسی و مهمتر از همه اجتماعی بسوی راس هرم قدرت آلمان به پیش راندند؟!
هیتلر در نزد توده آن روز جامعه آلمان و در نزد روشنفکران و سیاسیون چه جایگاهی داشت؟! ناگفته نماند بسیاری از کسانی که در آن زمان حرف های هیتلر را می شنیدند، معتقد بودند که او یک احمق است.هربرت ریشتر؛ کهنه سرباز آلمان در جنگ جهانی اول که در دهه ۱۹۲۰ او را در مونیخ دیده بود میگوید:”هیتلر ایده های سیاسی بسیار ساده را با فریاد مطرح میکرد، بنظرم حالش زیاد عادی نبود!”
ولی امروز آنچه در گذشته روی داده برای ما مهم است نه اینکه تاریخ مایه عبرت است،بلکه گذشته نظر به اینکه هیچگاه عینا تکرار نخواهد شد ولی میتواند در خودش هشدارهایی را نهفته داشته باشد.در جریان یک بحران اجتماعی،اقتصادی میلیون ها نفر ناگهان تصمیم می گیرند به رهبری نامتعارف روی بیاورند که بنظرشان میتواند کلید حل تمام و یا اکثر مشکلات آنها باشد زیرا این فرد با هراس ها،امیدها و میل پنهان مردم به مقصر دانستن دیگران برای نگون بختی ها ومشکلات شان ارتباط برقرار میکند و نقص ها را زیرکانه میبیند ولی بجای ارایه راه حل های منطقی و کم حاشیه، راه حل های قهرمانانه (البته به نظر خود و طیف عوام فریبش)و بلند پروازانه را پیشنهاد کرده که به تحقیق طبقه های نافرهیخته و عوام بیشترین مشتریان اینگونه راه حل ها و هوراکشان یاوه های این معرکه گیران و دکان داران سیاسی جوامع بحران زده میشوند و سرانجام کار برای ده ها مییون نفر و کل جامعه فاجعه بار خواهد بود.
بنظر من در خصوص انتخابات آمریکا،مردم ایالات متحده حق ندارند امنیت جهانی را با رای دادن به ترامپ به خطر بیندازند؛ چراکه خود دولت آمریکا با تکلیفی که به مردم آلمان و ایتالیا پس از جنگ دوم جهانی نهاد که انها نباید به این دو دسته سیاسی نازی ها در آلمان و فاشیست ها در ایتالیا رای دهند،در همین راستا آنها نیز میبایست افکاری که امنیت جهانی رابه خطر می اندازد تقویت نکنند.
ترامپ فردی است با درکی بسیار ضعیف از واقعیت ها، کنش ها و واکنش های یک جامعه چند ملیتی مانند آمریکا و نیز اندیشه ها و اهداف استراتژیکش یک تز به لحاظ سیاسی درست (political correctness) نمیباشد.چراکه ما فقط در چهارچوب این مفهوم می توانیم به تعیین رفتار مناسب برای اقلیت ها،زنان،جوانان و مهاجران و…بپردازیم و با نشان دادن رسالتمان برای حرمت نهادن به دیگران خواهیم توانست اختلافات قومی،نژادی،مذهبی و نهایتا همه چیز را در این تکثر بی نهایت مشکلات و دگرگونی ها در صلح و آرامش حل کنیم.
و در نتیجه گیری نهایی باور دارم همانطوریکه تفکرات توماس جفرسون بزرگ و قانون اساسی که او برای ملت آمریکا به ارمغان آورد نه تنها به آمریکا بلکه به مقام انسانیت بزرگی و اعتلا بخشید؛برعکس، اندیشهای ترامپ،نه تنها حیثیت آمریکا را در نزد آزاد اندیشان و مصلحان اجتماعی به خطر خواهد انداخت بلکه با بستن و رادیکالیزه کردن فضای باز جامعه آمریکا عملا مجال بیشتری به پرورش تفکرات افراطی و تروریستی داده و بدین گونه تروریست های در کمین جوامع آزاد را به مقاصد خود نزدیک تر خواهد کرد.
دکتر محسن رهامی
جبهه ملی ایران.همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر