دوستان عزیز شنونده درود گرم من سارا وسایر همکارانم را در رادیو فرهنگ پذیرا باشید امروز ودر این برنامه به بخش دوم از تاریخ جنبش زنان حق طلب ایرانی در دوره ی رضا شاه پهلوی می پردازیم همان دوره که محققین انرا دوره در محاق قرارگرفتن وزوال جنبش حق طلبانه زنان در غوغای کشف حجاب می دانند غوغایی که سایر خواسته های به حق زنان را به فراموشی کشاند گرچه عده ای هم این تحول را بزرگترین دستاورد قلمداد می کنند با من سارا باشید در این برنامه
کانون بانوان»، اولین گامها برای نهادسازی دولتی
توقف فعالیت معدود نهادهای مستقل زنان و تأسیس «کانون بانوان» به معنای آغاز دورهی جدیدی از فعالیتهای زنان در چارچوب حمایت و کنترل دولت بود. در تیرماه ۱۳۱۰، رضا شاه مجلس را برای غیرقانونی اعلام کردن فعالیتهای احزاب کمونیستی و ضدسلطنت زیر فشار گذاشت. از همان زمان بود که سانسور رسانهها و کنترل فعالیت احزاب و انجمنها شدت گرفت، و نشریات و انجمنهای زنان نیز از این سرکوب در امان نمانند. در پی همین تحولات بود که «کانون بانوان» در سال ۱۳۱۴ تأسیس شد، کانونی که به گفتهی افسانه نجمآبادی «بر روی بقایای کلیهی سازمانهای مستقل زنانه قبلی ایجاد شده بود»، ریاست عالیهی آن را شمس پهلوی بر عهده داشت، و بخشی از بودجهاش از سوی دولت تأمین میشد. عمده فعالیتهای «کانون بانوان» راهاندازی کلاسهای سوادآموزی و کلوبهای ورزشی، و تعلیم شیوههای مدرن خانهداری و فرزندداری به زنان بودو از همین رو برخی پژوهشگران همچون پروین پایدار عقیده دارند که این کانون جنبشِ زنان را به ارائهی خدمات اجتماعیِ هدایتشده از طرف حکومت تقلیل داده بود
با وجود این صدیقه دولتآبادی، از معروفترین فعالان حقوق زنان، برای تغییر وضعیت حقوقی زنان نیز تلاش میکرد. مکاتبات کانون با وزارت فرهنگ در سال ۱۳۱۸ دربارهی ضرورت رسیدگی به حقوق زنان و اعطای حق طلاق به آنان نمونهای از این فعالیتها است. «کانون بانوان» در گزارشی به وزارت فرهنگ نوشته بود: «مقام وزارت فرهنگ، محترماً گزارش میدهد، مکرر از طرف کارمندان کمیسیونهای کانون بانوان راجع به حقوق حقهی بانوان، که از طرف مردان رعایت نمیشود، مذاکراتی شده، مطالب را مورد بحث قرار داده، و حتیالمقدور آنها را متقاعد نموده است … ولی از چندی پیش، نامههایی روی همین قسمت به دفتر کانون بانوان میرسد و جداً مطالبهی جواب میکنند، مقاصد نامههای مذکور را در جلسات مورد بحث قرار داده، و بالأخره در چهارمین جلسهی کمیسیون ادبی سال پنجم کانون بانوان روز چهارشنبه دوم آبان ۱۳۱۸ با اکثریت چنین رأی دادند که: تقاضای وضع قانونی بشود که زن و شوهر به تساوی حق شرکت مادی و معنوی در کلیهی امور زندگی اشتراکی خود داشته باشند و مخصوصاً در اجرای طلاق، رضایت زن را هم مدخلیت بدهند.»
علاوه بر صدیقه دولتآبادی و هاجر تربیت، از فعالان سرشناس حقوق زنان که در سه سال نخست مدیریتِ «کانون بانوان» را بر عهده داشت، فعالان سرشناس دیگری همچون شمسالملوک جواهری، عضو «انجمن حریت نسوان»، فخرعظمی ارغون، عضو جمعیت «نسوان وطنخواه»، و افسرالملوک آریایی، از مؤسسان «شرکت آزمایش بانوان» نیز در هیئت مدیرهی آن حضور داشتند. همکاری این فعالان حقوق زنان با یک نهادِ دولتساخته، که «با مواضع فمینیسیتی بسیار تعدیلشده، حامی وضع موجود بود»، یکی از انتقادات واردشده به این افراد است – به گونهای که برخی، زنانی همچون هاجر تربیت، مستوره افشار، و صدیقه دولتآبادی را به دلیل همکاری با حکومت رضا شاه، «خائنین به نهضت زنان مستقل و آلت دست رضا شاه» میدانستند
اما پژوهشگرانی همچون افسانه نجمآبادی همپوشانی برخی مطالبات جنبش زنان و برنامههای رضا شاه را دلیل این همکاری میدانند و معتقدند: «به سختی میتوان زنی مثل صدیقه دولتآبادی را آلت دست حکومت دانست، و روایت متقاعدکنندهتر شاید این باشد که برای یک مقطع زمانی خاص، خط سیر و روند حرکتی صدیقه دولتآبادی و دولت بر هم منطبق شدند، و به همان اندازه که میتوان گفت دولت از دولتآبادی استفاده کرده، میتوان گفت دولتآبادی نیز از دولت بهره گرفته است.»
الیز ساناساریان در بررسی این که چرا جنبش زنان در آن دوره تحت کنترل دولت در آمد، به وجود ارادهی مسلط و مطلق حاکمیت برای استفاده از زور و سرکوب و ضعف درونی جنبش زنان و ارتباط نداشتن بدنهی نخبهگرای جنبش با اقشار دیگر زنان اشاره میکند. اما در عین حال، او نیز استقبال از علاقهی حکومت جدید به مسائل زنان را یکی از دلایل این نزدیکی میداند، و میگوید که حمایت دولت از برخی خواستههای زنان، به ویژه در زمینهی فراهم کردن فرصت سوادآموزی و آموزش عالی برای زنان، در شرایطی که آنها مدتهای طولانی بدون هیچگونه حمایتی فعالیت کرده بودند، باعث نزدیکی بخشی از فعالان زن به دولتِ وقت شد
کشف حجاب، خواست زنان یا دستور رضا شاه؟
جنجالیترین اقدام رضا شاه در رابطه با زنان «کشف حجاب» بود. قانون کشف حجاب به صورت فرمان حکومتی ابلاغ شد، اما نمیتوان آن را فقط خواستهی مطلق شخص رضا شاه دانست. شواهد تاریخی به روشنی نشان میدهد که بخش قابل توجهی از جنبش زنان ایران در آن دوره مخالف حجاب بود، و فعالان حقوق زنان معتقد بودند حجاب تصویری سمبلیک از موقعیت فرودست زنان است. برای نمونه، نشریههای عالم نسوان و دختران ایران که از فعالترین حامیان کشف حجاب بودند، در این دوره مقالات بسیاری در این رابطه منتشر کردند. همچنین در سال ۱۳۱۰، چهار سال قبل از قانون کشف حجاب، نشریهی عالم نسوان با انتشار فراخوانی مسئلهی حجاب را به بحث گذاشت و پاسخهای مخالفان و موافقان حجاب را چاپ کرد اتفاق اکثریت آرا بر سر کشف حجاب در دومین کنگرهی بینالمللی نسوان شرق در تهران، که در سال ۱۳۱۱ از سوی جمعیت «نسوان وطنخواه» برگزار شد، از دیگر نشانههای مخالفت جنبش زنان با حجاب است حضور بیحجاب در جامعه، با وجود فضای بستهی آن زمان و تهدیدهای جدی نیروهای مذهبی، بخشی دیگر از این اعلام موضع و مبارزهی زنان با حجاب بود. صدیقه دولتآبادی سال ۱۳۰۷، پس از خاتمهی تحصیلاتش در فرانسه، به تهران برگشت و از همان بدو ورود با کلاه و لباس اروپایی به خیابان آمد. دولتآبادی اگرچه یکی از اولینها بود اما تنها زن بیحجاب در آن روزها نبود و در سال ۱۳۰۹ نیز برای نخستین بار عدهی کمی از زنان ایرانی بدون حجاب به خیابان رفتند. حتی در شهرهای دیگر نیز با وجود فضای سنتیتر و بستهتری که هر اعتراضی را سختتر میکرد، زنان ساکت ننشستند. به عنوان مثال در سال ۱۳۰۸ شش زنی که از سال ۱۳۰۲ در شیراز داوطلب معلمی در مدارس دخترانه شده بودند، تصمیم گرفتند رنگ چادرهای خود را عوض کنند که در آن زمان فکر پرخطری محسوب میشد.
«چادرهایی از پارچهی تافته سینه کفتری (به رنگ قوس و قزح) دوختند و یک روز به منزلی در خارج از شهر رفتند و از آنجا چادرها را به سر کردند و پیاده به سوی شهر آمدند. اگر متعصبین مذهبی جلوی آنها را میگرفتند، چه جوابی داشتند؟ جواب این بود: منظور شما چادر است. چکار دارید که چادر ما چه رنگ است. این جواب در ذهن جوان آنها خود یک کشف حجاب مقدماتی بود. تا اواسط خیابان زند آمدند، ناگهان خیابان شلوغ شد و مردم هجوم آوردند و آنها را سنگسار کردند. هرکدام با سر و دسته شکسته از طرفی فرار کردند و به خانههای خود پناه بردند و چادرها (رنگی) را در صندوقها مخفی کردند.»
همچنین، شواهدی از افزایش زنان بیحجاب در خیابانها و فرمان رضا شاه به نیروی انتظامی برای محافظت از آنها در برابر آزار و اذیت اراذل و اوباش ثبت شده است. این حمایتهای دولتی البته شامل حال صدیقه دولتآبادی نیز شد و، پس از تهدید به مرگ او از سوی مخالفان بیحجابی و سرسختی دولتآبادی برای تغییر ندادن پوشش، شهربانی وقت، بنا به دستور رضا شاه، یک مأمور مخفی پلیس را موظف به محافظت از جان او کرد]
با وجود این حمایتهای غیررسمی و پنهانی دولت رضا شاه از مخالفان حجاب، دست کم تا سال ۱۳۱۲ مخالفت با حجاب و حضور بدون حجاب در جامعه هنوز غیرقانونی و ممنوع بود، و حتی دختران دانشآموز ۷-۸ سالهی بیحجاب از مدرسه اخراج میشدند. از همین رو، فعالان زن در سالهای نخست روی کار آمدن رضا شاه نیز همچنان به فعالیتهایشان برای رفع حجاب ادامه میدادند. به نظر میرسید که تغییری حداقل در بخشی از جامعه در حال وقوع بود، چنان که صدیقه دولتآبادی در تیر ماه ۱۳۱۱ طی مقالهای در مجلهی عالم نسوان از اینکه «دولت و افکار منور روی این زمینه، زنان را در کشف حجاب مختار گذاشتهاند تا هرکس میل دارد با حجاب و هرکس مایل است بیحجاب معاشرت کند» تقدیر میکند، و آن را کاربردیتر از شیوهی کشف حجاب در ترکیه میداند.
مهربانان همیشه همراه به پایان امد این مبحث حکایت همچنان باقی است
شنونده ی ادامه برنامه با موضوع زوال جنبش زنان در دوره ی رضا شاه پهلوی باشید
تا گفت وشنودی دیگر در اغوش مهر یزدان پاک