دوستان عزیز شنونده همراهان همیشگی رادیو فرهنگ درود گرم بنده وهمکارانم را پذیرا باشید با توجه به وضعیت انفعالی در جامعه ایران که به نظر می رسد بیش از هر زمان دیگر مردم در برابر بروز علنی بی لیاقتی حاکمیت در سکوت وانفعال سیاسی به سر می برند قصد دارم این برنامه وچند برنامه اتی را به موضوع مهم انفعال سیاسی ،سیاست زدگی یا سیاست زدایی در جامعه ایران اختصاص دهم با لازم به ذکر است این سری از برنامه ها اجماعی است از مجموعه نظرات جامعه شناسان سیاسی داخل وخارج از کشور که به تحلیل موضوع انفعال سیاسی ایرانیان در این مقطع حساس تاریخی پرداخته اند شنیدن این سری از برنامه هار را به دوستان خود توصیه کنید با من سارا باشید در دقایق پیش رو
دو فرآیند سیاست زدگی و سیاست زدایی ضد هم نیست. رادیکالیسم اجتماعی اغلب در چارچوب سیاست زدگی جامعه تعریف می شود و انفعال اجتماعی در قالب سیاست زدایی. اما در هر دو موقعیت ما با وضعیت های خطرناکی روبه رو هستیم که به شدت تخریب جامعه را محتمل می کنند. اینکه قدرت های سیاسی کدام را ترجیح می دهند، شکی نیست که دومی یعنی سیاست زدایی یعنی نوعی انفعال اجتماعی و سیاسی را، اما اینکه قدرت سیاسی تصور کند چون جامعه شده، بزرگ ترین » غیرسیاسی « ، حرکت و اندیشه سیاسی از خود بروز نمی دهد اشتباه است. بدون تردید می توانم بگویم که این اشتباه بزرگ توتالیتاریسم های قرن بیستمی بود، زیرا تصور می کردند که انفعال سیاسی و حتی دنباله روی سیاسی )کنفرمیسم( نوعی حرکت اجتماعی است که نظام اجتماعی را تقویت می کند در حالی که درست برعکس است . اینکه قدرت سیاسی تصور کند چون شده، » غیرسیاسی « ، جامعه حرکت و اندیشه سیاسی از خود بروز نمی دهد بزرگ ترین اشتباه است یک جامعه در یک لحظه و حتی در یک نقطه از خود می تواند هم در اوج رادیکالیسم باشد و هم در اوج جمود و انفعال و به سادگی از یکی به دیگری گذر کند یک جامعه سیاسی در جهان امروز یعنی جامعه ای باز که نسبت به حقوق و وظایف خود کاملایا تا حد زیادی آگاه است و هر اندازه هم فرآیندهای سرکوب و مافیا و فساد و شرایط آمرانه در آن وجود داشته باشند، آنها را به سادگی نپذیرفته و اجازه نمی دهد این فرآیندها جامعه را کاملاتخریب کنند و مانع بازسازی دموکراتیکش شوند اینکه سیاست، بازی اهل سیاست است و مردم عادی را به آن راهی نیست در دنیای امروز نظریه ای بدون مصداق به شمار می آید. یک جامعه سیاست زده، گویی تخصص نمی خواهد، همه افراد جامعه در امور سیاسی صاحب نظر هستند و همه پدیده ها و تفاسیر و حتی تعاملات روزانه رنگ سیاسی به خود می گیرند و این عدم تفکیک مسائل سیاسی و غیرسیاسی جبران ناپذیری را برای جامعه دنبال خواهد داشت. در مقابل، در یک جامعه سیاست زدایی شده مرزهای مسائل سیاسی در سایر مسائل اجتماعی ادغام شده است علاقه ای به مسائل سیاسی از خود نشان نمی دهند. سیاست زدگی یا سیاست زدایی جامعه از مباحث مهمی است که در حوزه سیاست مورد بحث قرار می . عده ای از فعالان سیاسی یا جامعه شناسان اعتقاد دارند که جامعه ایرانی سیاست زدایی شده است. در مقابل برخی دیگر معتقدند این اتفاق نیفتاده و جامعه ما
همچنان سیاست زده است
از دیدگاه جامعه شناسی و انسان شناسی سیاسی، جامعه ایرانی یک جامعه پساانقلابی به شمار می آید. یعنی جامعه ای که از یک انقلاب بزرگ اجتماعی بیرون آمده و تقریبا تمام نهاد ها، کنشگران اساسی، ارزش ها و فرآیندهای پایه ای خود را در حرکتی پرشتاب تغییر داده است. همچون هر انقلاب بزرگ دیگری، این امر در یک فرآیند انجام شده است که پرتنش بوده است. البته میزان خشونت در انقلاب ایران به نسبت انقلاب های بزرگ مشابه بسیار کمتر بوده است. در فرآیند انقلابی ایران ما نه با یک لحظه، بلکه با پیوستاری زمانی روبه رو بوده ایم که تقریبا دو دهه از ١٣۵٠ تا ١٣٧٠ به طول کشید و از ابتدای دهه ١٣٧٠ جامعه ما را در دورانی فرو برد که در ادبیات جامعه شناسی انقلاب ها، به آن دوران پساانقلابی نام می دهند. مشخصه اصلی این دوران، تمایل به ثبات یافتن بدون تمایل چندانی به اعتدال بخشیدن در جهت واقع بینانه کردن شعارها، اهداف و به خصوص روش های رادیکال انقلاب است که البته کار چندان ساده ای نیست، چون اساس انقلاب ها دارای ماده ای اتوپیایی و رادیکال است و اساس ثبات سیاسی، از پراگماتیسم های مصلحت جویانه ساخته شده است، اما این امری ناممکن نیست
آنچه در جهان امروز پذیرفته شده و بیشتر از هر فرآیندی پاسخ داده است، افزایش نسبی دخالت مردمی و تغییر آن از دموکراسی های تفویض اختیاری به سوی دموکراسی های مستقیم است که باید در عین حال با بالابردن ظرفیت های دموکراتیک جامعه، تمرین واقعی دموکراسی و تلاش برای از میان بردن بیماری های مهم و مخربی همچون فساد و شکل گیری های مافیایی باشد. این امر در ایران که موقعیتی پساانقلابی را طی می کند باید با ظرافت بسیار بیشتری انجام بگیرد. زیرا جامعه ما، دارای حساسیت های بسیار بالایی است و به دلیل میزان گسترده تغییرات طبعا تعداد مخالفانی که مایل نیستند ثبات به وجود بیاید و اعتدال حاصل آید، کسانی که بازی بیرونی را بر عهده دارند یعنی طرفدار سلطه هایی هستند که بتوانند منافع قدرت های بزرگ و کوچک خارجی را تامین کنند، کسانی که از یک یا چند مافیای داخلی تبعیت می کنند و… بسیار زیاد است. همه و همه این فرآیند ها از جامعه ما، جامعه ای ساخته است به شدت سیاست زده و نه سیاسی. تفاوت میان این دو بسیار زیاد است. یک جامعه سیاسی در جهان امروز یعنی جامعه ای باز که نسبت به حقوق و وظایف خود کاملایا تا حد زیادی آگاه است و هر اندازه هم فرآیندهای سرکوب و مافیا و فساد و شرایط آمرانه در آن وجود داشته باشند، آنها را به سادگی نپذیرفته و اجازه نمی دهد این فرآیندها جامعه را کاملاتخریب کنند و مانع بازسازی دموکراتیکش شوند، مثلانگاه کنید به دموکراسی های قدیمی اروپا و به ویژه به آخرین دولت های رفاه در کشورهایی همچون اسکاندیناوی. در برابر این امر، ما جامعه ای هستیم به شدت سیاست زده یعنی جامعه ای که همه مصیبت ها و همه آرزوهای خود را در امر سیاسی و نه امر عمومی می بیند. امر سیاسی (le politique) با امر عمومی متفاوت است، زیرا دغدغه آن حفظ تعادل قدرت های سیاسی است و آنچه به اصطلاح به آنمی » سیاست بازی « بازی های سیاسی یا سیاس ت سیاستمدارانه یا به زبان عامیانه گویند. توهم داشتن نسبت به این امر، نوعی سیاست زدگی است. مصادیق در این موردبسیار زیاد هستند
هر اتفاقی که در ایران می افتد عده ای را نگران و عده ای را امیدوار می کند. برخی در این اتفاق خطری برای تغییر ناگهانی اوضاع سیاسی می بینند و برخی دیگر امیدی برای تغییر هر چه سریع تر این اوضاع. در حالی که نگاهی به تاریخ نشان می دهد که این تغیرات اولاتقریبا هیچگاه قابل پیش بینی جز در دراز مدت نبوده اند و ثانیا وقتی اتفاق می افتند نیز تقریبا خط سیری منطقی و قابل پیش بینی و طبق علاقه آنها که می خواسته اند نداشته اند. جوامع انسانی از سازوکارهای فازی و پیچیده تبعیت می کنند و نه از ضوابط و قوانین خطی و علت و معلولی که توهمی بیش نیستند. در یک کلام آنچه اغلب نظریه پردازان تراز اول جامعه شناسی سیاسی و علوم سیاسی، برای مثال پیر روزنوالون، استاد کلژ دو فرانس، از آن دفاع می کنند جامعه سیاسی به این معنا نیست که همه دایما به فکر سیاست باشند و وارد امور سیاسی یا مدیریت ها و تصمیم گیری ها بشوند. بلکه جامعه ای است که در آن سیاست در کنش های اجتماعی روزمره و شهری، به سطح عمومیت یافته ای رسیده باشد و بتوان دایم از خلال خود سیستمکنش و آزاد بودن و انعطاف پذیر بودن روابط اجتماعی یعنی بالابودن مارژ مانور برای رفتارهای فردی درون ساختارهای جمعی، سیاست را در سطوح بالایش کنترل کرد. افزون بر این تا جایی که ممکن است از سیاست به معنای سیاست حرفه ای فاصله گرفت و به سیاست به معنی امر عمومی بازگشت ریشه های سیاست زدگی و سیاست زدایی کدام ها هستند؟ سیاست زدگی و سیاست زدایی )و نه دموکراتیزه شدن سیاست در کنش روزمره عمومی( یک معنا دارند، زیرا در هر دو ما با ابتلای جامعه به یک بیماری به نام در معنای آسیب زایش برای هر جامعه انسانی سخن می گوییم که با » سیاست « سیاست به معنای مدیریت موقعیت های قدرت برای خیر جمعی متفاوت است. سیاست زدایی را در نتیجه نباید به این معنی در نظر گرفت که جامعه فاقد امر سیاسی می شود، بلکه معنای آن این است که جامعه مبتلابه شکل آسیب زایی از سیاست می شود .
در این رابطه شاید لازم باشد بگوییم که امروز حتی مخالفان کلاسیک قدرت، یعنی آنارشیست ها نیز در قالب پسا آنارشیسم، از نبود سازوکارهای مدیریت قدرت یا دولت دفاع نمی کنند و معتقدند سیاست در معنای دموکراتیک و مستقیم آن ضروری است. اما مشکل اصلی در آن است که فرآیندهای استعمار و استعمار نو در جهان سوم و فرآیندهای لیبرالی و نولیبرالی، چه در جهان سوم و چه در دموکراسی های قدیمی، موقعیت های سختی به وجود آورده اند: اینکه در هر دو جایگزین سیاست شده است. مردم دیگر به سیاستمداران » سیاست بازی « موقعیت
اعتماد ندارند، احزاب به مثابه نمایندگان قدرت و سندیکاها به مثابه نمایندگان مردم، هیچ کدام دارای مشروعیت و اعتماد بالایی در جوامع پیشرفته نیستند.درکشورهای جهان سوم وضعیت از این نیز بدتر است زیرا اگر در گروه اول گروهی از دستاوردهای دموکراتیک مثل رسانه های آزاد، درونی شده و به هر حال از حفظ دموکراسی دفاع می کنند در کشورهای در حال توسعه این ابزارها وجود نداشته یا آسیب زده هستند و بنابراین فرآیند تخریب سیاست به سادگی بسیار بیشتری می تواند پیش رود بنابراین اگر خواسته باشم به پرسش شما پاسخ صریح تری بدهم باید بگویم ریشه های سیاست زدگی یا موقعیت های آسیب زده و آسیب زایی که امروز در کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه وجود دارند،متفاوتند.
در کشورهای در حال توسعه یا جهان سوم این ریشه ها عمدتا به دلیل خشونت گسترده ای برمی گردد که ابتدا در فرآیند استعماری وجود داشت و سپس در شیوه ای که دولت های به اصطلاح ملی در این پهنه ها به وجود آوردند. یعنی با در نظر گرفته شدن صرفا منافع کشورهای قدرتمند غربی زمانی که آنها ناچار بودند فرآیند استعماری را متوقف و این پهنه ها را ترک کنند. در این زمان دولت هایی تصنعی به وجود آمدند که مهم ترین شاخص آنها پایبندی شان به منافع استعمارگران پیشین بود. حتی زمانی که ما با جنبش های ضد استعماری نیز رو به رو بودیم، نبود دیدگاه های روشن و نبود تجربه و خوشبینی بیش از اندازه این جنبش ها نسبت به خود و دیگران، سبب شد که به سرعت بدل به دیکتاتوری های علیه مردمان خود شوند و بار دیگر به سوی قدرت های بزرگ بروند تا آنها با به کار گیری گسترده خشونت و نظامی گری، از آنها حمایت کنند . سیاست زدگی و سیاست زدایی برای جامعه چه تبعاتی را به دنبال دارند؟ مهم ترین نتایج این موقعیت ها می تواند حرکت ناخودآگاه و خطرناک جامعه به سوی انواع رادیکالیسم کور که درون خود اتوپیاهای بن بست وار را حمل می کنند، باشد. خطر دیگر آن است که جامعه به سوی انفعال برود.انفعال اجتماعی رامی توان به فنری تشبیه کرد که دایما فشار داده شود: نتیجه آن است که جامعه تقلیل می یابد، زیر قدرتی که آن را له می کند خم می شود و در خود فرو می رود اما در عین حال نوعی انرژی منفی ذخیره می کند و در یک لحظه فشار راپس زده و به سرعت از موقعیت تحقیر خارج می شود. اما این حرکت به شدت خطرناک و آسیب زا است
عزیزان همیشه همراه به پایان امد این گفتار حکایت همچنان باقی است شنونده ادامه این سری برنامه ها با موضوعیت انفعال سیاسی در جامعه ایران در هفته های اتی باشید تا گفتار وشنیداری دیگر در پناه خرد ودانایی