باعرض درود وادب خدمت یکایک شما شنوندگان محترم وهمراهان صمیمی رادیو فرهنگ که در اقصی نقاط جهان ما وبرنامه های رادیو فرهنگ را دنبال می کنید امروز در ادامه مبحث بحران فروپاشی در پایه های حکومت ایران دنبال می کنیم ادامه بحث ونظرات دکتر کاظم کردوانی محقق وپژوهشگر در حوزه جامعه شناسی که در دانشگاه برلین که به عنوان محقق از سال ۷۹ مشغول به فعالیت هستند
با من سارا باشید در این برنامه
به طور عمده باید گفت که ریشهی بحرانهایی که در ایران داریم از یک سو حکومت است واز سوی دیگر مردم به طور حتم معتقدم که وضعیت ایران بحرانی است. انقلاب ایران هم به یک معنا برای حل بحران آمد اما، نه تنها آن را حل نکرد بلکه بحرانهای دیگری را هم دامن زد. امروز بحرانهای گوناگونی دامن جامعهی ایران را گرفته است. شیوهی حکمرانی به بحران بسیار مهمی تبدیل شده است. جدا بودن معیارهای فرهنگی و شیوهی زندگی اکثریت جامعه با فرهنگ حاکمان هر روز بیش از دیروز به این بحران دامن میزند. هم نوعی تضاد و هم جدایی کم و بیش کاملی میان معیارهای ارزشی حکومت و باورهای ارزشی اکثریت جامعه وجود دارد و جدا از هم حرکت میکنند. هر کشوری در دنیا همیشه با شکافهایی میان حکومت و مردم روبهرو است. حکومتهای مردمی و حاکمان خردمند سعی میکنند این شکافها را از بین ببرند یا دستِکم کاهش بدهند. اگر جایی گسستی اتفاق افتاد سعی میکنند این گسستها را ترمیم کنند. در ایران اما، شاهد انواع شکافها و گسستهای بزرگ در جامعهمان هستیم که حاکمان امروز کشور هر روز بیشتر به آن دامن میزنند..
جامعهای که چنین گسستهای عظیمی در آن وجود دارد در واقع جامعهای است که دچار یکی از شدیدترین و پرمخاطرهترین دوران زندگیاش شده است. تفاوت و فاصلهای که میان حکومت و جامعه جاری است خارقالعاده است. زبان رسمی حکومت زبانی دنیااندیش نیست، بلکه آخرتاندیش است. اینکه از زبان حرف میزنیم برای این است که شیوهی زندگی حاکمان را از زبانشان جدا کینم چراکه این آقایان اتفاقاً در شیوهی زندگیشان بسیار هم دنیا اندیشاند. ولی زبانی که حکومت تبلیغ میکند و رسمی است چیست؟ زبانی است که میگوید به فکر آخرت باش، آنجا دنیایی دیگری هست و جهنمی و بهشتی و تو باید برای آن دنیا آماده شوی. این زبان جوان امروز ایرانی نیست. این زبان اکثریت مردم ایران نیست. خود این آقایان در زندگیشان چیزی کم نگذاشتند و در دنیاخواهی دست همه را از پشت بستهاند اما، این زبان را دارند و زبانشان هم زبان ملی نیست. این ادبیاتی که از خودی و غیرخودی حرف میزند آشکارا جامعه را میان یک اقلیت که خودشان باشند و یک اکثریت عظیم که مردم باشند، تقسیم میکنند. کسی به این فاصلهها توجه نمیکند و اینکه چه بحران عمیقی در جامعهی ما وجود دارد.
این بحران بی تردید ، از بزرگترین بحرانهای تاریخ ما است، که احتمال فروپاشی اجتماعی را قریب به یقین می کند من تصور میکنم مدتهاست که فروپاشی اجتماعی در ایران شروع شده است. البته برای پدیدههای اجتماعی نمیتوان تاریخ معین کرد اما، فکر میکنم همین امروز هم برایندهای مهم این فروپاشی اجتماعی ظاهر شده است. از دوران دولت احمدینژاد این فروپاشی اجتماعی را خیلی به وضوح میشد دید. فروپاشی اجتماعی شروع شده و حتی بیش از واقعیت در ذهن جامعه وجود دارد. شما یک فروپاشی اجتماعی را شاهدید و در عین حال میبینید که جامعه خیلی بیش از آن واقعیتی که وجود دارد به این فروپاشی معتقد است. برای جامعهی ایران این خطر بسیار بزرگی است.
فروپاشی اجتماعی چگونه اتفاق میافتد؟ کجا اثر گذاشته؟ نشانههایش چیست: فروپاشی را میتوان در دو حوزه دید. از یک سو این فرو پاشی در درون حکومت است. حکومتی که باید مملکت را اداره کند و به نیازهای جامعه پاسخ دهد، عملاً با جامعه بیگانه است و مسئلهاش مسائل آن نیست. مثلاً چیزی به عنوان قوهی قضاییه را در نظر بگیرید. آیا کسی میتواند امروز به قوهی قضاییه اعتماد کند؟ میتواند برای احقاق حق خود به آن امید داشته باشد؟ همین وضعیت به نوعی دیگر در قوهی مجریه و مقننه هم هست. حکومت با تکیه به قانون یا بدون قانون با زور قانونی یا با زور فراقانونی عملاً بخش اعظم جامعه را کنار گذاشته و از مشارکت در سرنوشتشان محروم کرده است. هیچ نشانی از نمایندگی وجدان ملی در حکومت نیست.
واما اینکه نشانههای فروپاشی اجتماعی در میان اقشار مختلف مردم چگونه مشاهده می شود به عنوان مثال .در حوزهی آموزش. دورهای که ما در کتابهایمان با مهر ایران بزرگ شدیم و در کودکی و نوجوانی و جوانیمان معلمانی را دیدیم که الگوی زندگی بودند و زندگی ما را ساختند. البته امروز هم باز اکثریت بزرگ معلمان شریفمان هستند که بهرغم همهی دشواریها و مشکلاتشان این چراغ را زنده نگه داشتهاند، اما نظام آموزشی دبستانی و دبیرستانی ما بر چه اصولی استوارند؟ میدانم که یک بخش هم خارج از توان این مردم است. فروپاشی به همین معنی است.
فاجعه البته عمیقتر هم هست. فروپاشی به درون خانوادهها نیز کشیده شده است. امروز در دادگاهها و دادگستریها از تهران تا شهرهای دیگر به پروندههای دعواهای اغلب مالی میان خواهر با برادر، برادر با برادر و اعضای خانواده توجه کنید. از آن طرف در دادگاههای ایران و در پروندههای غیر سیاسی، رأیها خریداری میشوند. به شما میگویند چقدر پول میدهی تا این حکم را به نفع شما صادر کنیم؟ چنین جامعهای که مردم همدیگر را دوست ندارند و غمخوار همدیگر نیستند، وضعیتی بسیار بحرانی دارد و قدمهای نخست را برای فروپاشی برداشته است و
شاید به جرات بتوان گفت دیگر کارکردهای اجتماعی موثر در بخش های اموزش پزشکی خدمات درمان وسایر نهادهای اجتماعی عملکردی معکوس پیدا کرده است.
در واقع معتقدم فروپاشی اخلاقی که مقدمهی فروپاشی اجتماعی است در خیلی از طبقات اجتماعی اتفاق افتاده است. برای نمونه اخبار هولناک فحشا در جامعه را ببینید. این چیزی جز فروپاشی اخلاقی جامعه نیست.
این فروپاشی اجتماعی تا چه اندازه به شیوهی حکمرانی و تا چه اندازه به زمینهی اجتماعی آن مربوط است؟ بحثی پر مناقشه در جامعهی ما همیشه هست که برخی معتقدند این فقط حکومت نیست که بحرانها را میسازد و بخشی از مشکلات اجتماعی هم مربوط به واقعیت فرهنگی ماست. آنها معتقدند که حتی اگر حکومت تغییر کند، خیلی از این مشکلات پابرجا خواهد ماند. حال سؤال این است که این فروپاشی اجتماعی که از آن سخن گفتید، تا چه اندازه به شیوهی حکمرانی مربوط میشود و چه اندازه نتیجهی ظرفیتهای جامعهی ماست؟
معتقدم که حتی اگر همین امروز حکومت عوض شود بسیاری از این بحرانها ادامه پیدا میکند، در اینکه شکی نیست. یعنی تنها با تغییر حکمرانانِ ما این چیزها عوض نمیشوند. اما حاکمان ما نیز در بهوجود آوردن ناهنجاریها یا دامن زدن به آنها و جلوگیری از حل آنها نقشی اساسی دارند. آن همدلی که مردم در دوران پیش از انقلاب و مدت کوتاهی بعد از انقلاب با همدیگر داشتند و مقابل همدیگر گذشت داشتند و خیلی چیزها را نادیده میگرفتند آرام آرام از بین رفت. امروز بسیاری از مردم به جان همدیگر افتادهاند و مثل گرگ همدیگر را میدرند. بخش زیادی از این وضعیت حتماً ناشی از حکمرانی است. در گذشته خیلیها سعی میکردند کارمند دولت شوند چون معتقد بودند کارمندی دولت ثبات دارد و یک آب باریکهای هست و میتوانند زندگی را با آرامش ادامه دهند. ولی امروز اینطور نیست.
دانشگاه مهمترین جایی است که باید در آن دانش روز توزیع شود، اما عملاً به علت وضعیت زندگی بسیاری از استادان ما وضعیت علم و دانش در خیلی از دانشگاهها تبدیل به تاریخ آن علوم شده است. بیست و چند سال پیش در نشریهی آدینه مقالهای منتشر کردم که عنوان آن «دانشگاهی که نیست» بود. استادی که ۲۰ سال پیش فارغالتحصیل شده و شروع به درس دادن کرده و در این ۲۰ سال امکان پیشرفت نداشته و یک جزوهی ۲۰ یا ۴۰ صفحهای را در جیبش گذاشته و از این کلاس به آن کلاس رفته است، چه دانشی را میخواهد منتقل کند؟
از طرفی، همبستگی و همدلی و دوستی میان مردم زمانی گسترش مییابد که کار مشترک اجتماعی را یاد بگیرند و با هم کار کنند. ما ایرانیها در کار مشترک اجتماعی بسیار مشکل داریم. اما چطور میشود کار اجتماعی کرد؟ اولین جایی که باید یاد بگیریم کار مشترک بکنیم در کودکی است. اینها را باید برنامهریزی کرد و یاد داد. یکی دیگر از چیزهایی که برای همبستگی اجتماعی و همچنین کار مشترک اجتماعی لازم است بهرسمیت شناختن حق طرف مقابل است. این موضوعها باید آموزش داده شوند. تمام اینچیزها را باید از کودکی به بچهها یاد داد. اینکه چطور با هم کار کنند حق همدیگر را به رسمیت بشناسند و غمخوار هم باشند. حال تصور کنید نه تنها این استعدادها از کودکی در جامعهی ما پرورش داده نمیشود بلکه با حکومتی روبهرو هستیم که درست خلاف این جهت و برای دامن زدن کینه و ناهمسازی میان مردم بهجد کوشش میکند. بخشی از این مشکلات نیز چیزی است که به فرهنگ درونی ما برمیگردد. از لحاظ تاریخی همانطور که چیزهایی داریم که مثبتاند چیزهایی هم داریم که خیلی منفیاند ، اما آن بخش از فرهنگ وتمدن بالنده ی تاریخی ما در محاق است وتنها هاله ی باریکی از آن نمایان است وهر انچه هست اسیب ها وزخم های فرهنگی است که در طی قرن ها حاکمان بی تدبیر فارغ از اصل مهم وطن دوستی با برنامه ریزی های خائنانه بر پیکره وروح تاریخ ایران وارد کرده اند….
و تغییر وتحول همتی غیورمردانه می خوادهد به دست ایرانیان دلسوز ی که هنوز عرق میهن دوستی دارند ایرانیانی که فارغ از عنصر دین ومذهب تنها به ابادانی وسربلندی وسر افرازی ایران در صلح با جهانیان بیاندیشند
دوستان ومهربانان همیشه همراه با پایان این مبحث مهم رسیدیم در این خصوص بسیاری از اندیشمندان حوزه ی جامعه شناسی سیاسی نیز سخن گفتند که برایندی مشابه انچه شنیدید دارد برای انکه بیشتر بدانید وبخوانید موضوع فروپاشی در حکومت ایران را در گوگل سرچ کنید تا از زوایای مختلف این بحران اشنا گردید. تا درودی دیگر در پناه شادی وصداقت