یادها و ماندگارها از رادیو فرهنگ این هفته در گرامیداشت یاد کاوه گلستان عکاس و هنرمند در برنامه اى از ناصر زراعتى نویسنده و مستند ساز

در این برنامه نخست آقاى زراعتى شرح کاملى از زندگى پر فراز و نشیب زنده یاد «کاوه گلستان» عکاس، خبرنگار و فیلمبردار را به آگاهى شنوندگان رادیو فرهنگ رساندند ، کاوه ۱۷ تیر ۱۳۲۹ در شیراز زاده شده و در ۱۳ فروردین ۱۳۸۲ هنگام انجام مأموریت تصویربرداری برای شبکه خبری بى بى سى در خط مقدم جنگ آمریکا علیه عراق، در شهر مرزی کفرى در ۱۳۰ کیلومتری کرکوک  که تحت کنترل اتحاد میهنى کردستان بود، بر اثر انفجار مین کشته شد.

کاوه گلستان فرزند ابراهیم گلستان  و فخرى گلستان، و همسر هنگامه گلستان  و پدر مهرک بود. پیشه کاوه گلستان داستان‌نویسی و کارگردانی سینما، عکاسی و خبرنگاری بود. چاپ عکس‌های گلستان از رویدادهای انقلاب و جنگ ایران و عراق در بسیاری از مطبوعات معتبر کشورهای غربی، نامش را در میان خبرنگاران عکاس بین‌المللی به نامی آشنا تبدیل کرد و جوایزی را نصیب او کرد. آقاى زراعتى نویسنده و مستند ساز در روز ى که کاوه گلستان جان خود را از دست داد دلنوشته اى به یاد او منتشر کردند که در این برنامه بخشى از آنرا براى شما شنوندگان گرامى خواندند :
رفتى که عکس و فیلم بگیرى از جنگ پاهات رفت روى مین پریدى هوا رفتى، امشب به یاد تو تنها نشسته ام تو رفته اى اما یاد تو اینجاست با یاد تو بقول خیام ” پیاله سرنگون باید کرد” امشب به یادتو باید بود . راستش تقصیر خودت بود ، تا جایى که من میدانم تو باید بیست و پنج شش سال پیش میرفتى ، آنروزها که از انقلاب عکس میگرفتى یا در گوشه و کنار ایران دوربین بدوش میگشتى یا در غرب آن لحظه هاى تکان دهنده را در عکس هایى بى نظیر ثبت میکردى ، یا در  آن هشت سال جنگ و پس از آن در کوچه ها و خیابانها و میدانها و با بعد ها هر جا که رفتى و بودى، واقعا شانس آوردى باید گلوله اى به تنت میخورد یا بمبى، خمپاره اى بر سرت مى ریخت ، یا گم مى شدى و چند روز بعد جسدت را کتک خورده و خفه شده گنج خرابه اى پیدا میکردند یا جایى دارت میزدند یا جلوى دیوار بدنت را سوراخ سوراخ میکردند یا توى خیابانى خلوت میگذاشتند در زیر ماشین ، خیلى شانس آوردى . میگویند مرگ در میدان ، کدام میدان، میدان چى، میدان جنگ، میدان مین گذارى شده ارتش صدام این مردک کله خر دیوانه در جنگى احمقانه با قلدرهاى بى شرف دنیا . تو که نرفته بودى بجنگى ، تو که اهل جنگ و جنگیدن نبودى ، رفته بودى مثل همیشه شاهد باشى و شهادت بدهى ، رفته بودى از کثافت جنگ و جنایت و فاجعه و رنج و کشتار مردم بى پناه ومعصوم عکس و فیلم بگیرى تا به ما و مردم دنیا نشان بدهى و بگویى که ببینید. در این همه سال که سخت کار کردى نه اهل جنجال و هیاهو بود نه اهل قضاوت ، بى سرو صدا کارت را میکردى . با دوربین هایت که قلمت بود فجایع و رنج و جنایت را ثبت ضبط کردى تا به همگان نشان بدهى تا در تاریخ بماند ، کار تو عکس ها و فیلمهایت قضاوتت بود مى ماند و خواهد ماند ، میدانم جنگ هم اگر نبود تو راحت نمى نشستى ، نمى توانستى راحت بنشینى …
توجه شما را به شنیدن این گفتگو جلب مینماییم

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

بیست − پنج =