با درودهاى سرودگونه : در سلسله گفتارهاى “شاهنامه و گرانمایگان سخنور” داستان شورانگیز ” منیژه” را برگرفته از شاهنامه فردوسى براى دوستان به ارمغان آوردم ، در ادامه برنامه هفته گذشته پس از اینکه افراسیاب دستور میدهد که بیژن را زنده بردار کنند و چوبه دار فراهم میشود پیران ویسه از راه میرسد و در دیدار با افراسیاب از او میخواهد که از فاجعه دیگرى جلوگیرى کند و در نهایت بیژن را در چاه میفکنند و سر چاه را با سنگ میپوشانند ، منیژه هم از کاخ بیرون انداخته شد با سر و پاى برهنه ، منیژه با ایجاد سوراخى بر سرچاه تلاش میکند به دلداده خود خوراک و آب برساند تا هنگامیکه گرگین به ایران میرسد و ماجرا را بیان میکند کیخسرو رستم را در ماموریت یافتن بیژن با جامه بازرگانان و ناشناس به توران زمین میفرستد و منیژه از آمدن کاروانى از ایران با خبر میشود و نزد سرپرست کاروان میرود و رستم هم بعنوان فرد عادى و یک بازرگان با منیژه سخن میگوید و درنهایت سفارش میدهد که خوراکى براى بیژن فراهم شود و انگشترى خود را در میان مرغى بریان قرار میدهد ، بیژن در ته چاه انگشترى رستم را شناخت و دریافت که براى نجات وى آمده اند و از مهربان یار خود که منیژه بوده سپاس کرد ، ادامه داستان را در هفته آینده پی خواهیم گرفت میرود هفته هاى پیش اشاره داشتم که منیژه با بیژن در خیمه گاه خود سه شبانه روز به عیش و عشرت میگذرانند و سرانجام منیژه به دایگان سفارش میدهد که در شهد شیرین بیژن داروى هوش بر اضافه کنند و سپس هنگامیکه بیژن از هوش رفته است او را مخفیانه به کاخ منیژه میبرند و بیژن که هوش خود را باز میابد متوجه میشود که در آغوش منیژه است و شادمانى ادامه پیدا میکند تا اینکه دربان قصر خبر به گوش افراسیاب میرساند و پدر خشمگین دستور به دستگیرى بیژن میدهد و به برادر خود گرسیورز میگوید بیژن را زنده بر دار کند ، پس از بر پایى چوبه دار به ناگهان پیران ویسه از راه میرسد ، در بخش نخست پیشگفتار این داستان را از زبان فردوسى بزرگ شنیدیم و سپس به بخش دوم پرداختیم در زمانى که پس از پیروزى بیژن بر گرازان و به تشویق گرگین که همراه و راهنماى او بوده به مرغزارى میرود که دخت افراسیاب خیمه و بارگاه داشته و چون چشم منیژه به بیژن میفتد با یک نگاه دل به او میسپارد و از دایه خود میخواهد که به نزد بیژن برود و او را به بزمگاه خود دعوت کند و از وى پرسش کند که تو کیستى پریزاده اى و یا سیاوشى که دوباره زنده شده اى، بیژن در پاسخ میگوید که از شهر آزادگان هستم و فرزند گیو و سپس پس از آرایش خود به نزد منیژه میرود و ادامه داستان… در این برنامه بهره جسته ام از استاد فریدونى جنیدى و در بخش نخست بیشتر آشنا شدیم به دورانى که منیژه میزیسته و پیشگفتار فردوسى براین داستان و اشاره به شب تیر و تارى که غمزده بوده و مهربان یار وى و یا بت ماهرویش به معناى دیگر همسر خردمند فردوسى از نامه پهلوى داستانى را براى فردوسى میخواند و از او میخواهد که این داستان را بنظم درآورد ، بگفته فردوسى شب قیرگون او چون روز درخشان میشود و داستان منیژه و بیژن را که از دفتر پهلوى بوده به نظم میاورد ، هفته آینده به بخش پنجم داستان منیژه که دخت افراسیاب و همسر بیژن نوه رستم بوده خواهم پرداخت، در برنامه هاى گذشته از بیست و دو نامه یا داستان یاد کردم که عبارت بودند از: گرشاسب نامه ، بانو گشسب نامه ، فرامرز نامه ، جهانگیرنامه ، برزو نامه ، شهریار نامه ، بهمن نامه ، سام نامه ، منظومه هماى و همایون ، گرد آفرید نامه ، زراتشت نامه ، رستم نامه ، گردویه نامه ، کوهزاد نامه، فرنگیس نامه ، داستان جریره ، داستان سیندخت، داستان کتایون،داستان فرانک ، داستان هماى چهرزاد، داستان روشنک و اینک بیست و سومین داستان و بخش چهارم را که داستان ” منیژه” میباشد را با هم میشنویم