من همراه یک ملت هفتاد میلیونی شکنجه شده ام کوچک و بزرگ
چهل سال است شکنجه می شویم
کارگر ، معلم ،بازنشسته ،کارمند، پرستار ، جوان بیکار
من ، تو ، ما ، بدون استثنا
وقتی فرزندانمان را بی جرمی با تحقیر و ضرب و شتم جلوی چشمانمان به بیدادگاه می برند
وقتی پیدایشان نمی کنیم و نمی گویند در کدام دخمه و در چه حال و روزی اند
وقتی بعد از ماهها به زندانها می رویم برای دیدنشان
و با بد ترین فحشها و تحقیرها از ما استقبال کرده و ناسزا بارمان می کنند
وقتی با جعبه ی شیرینی به زندان میرویم تا آزادی شان را به شادی بنشینیم
و با لباسهای خونی شان رو برو می شویم . و حتی جسدشان را تحویلمان نمی دهند
وقتی به دنبال گوری می گردیم . که گور عزیزانمان نیست
وقتی با اسلحه بالای سرمان می ایستند و نمی گذارند
یک دل سیر گریه کنیم و به سوگ بنشینیم
وقتی پشت دیوارهای زندان رقص بالای دار جگر گوشه هایمان را می بینیم
وقتی فرزندانمان گرسنه اند و ما پولی برای خرید نان نداریم
وقتی فیلم له شدن استخوانهای جگر گوشه هایمان را
زیر چرخهای خودروهای نیروهای انتظامی می بینیم و وحشت مرگ
سرا پای وجودمان را فرا می گیرد و بعد از گذشت نه سال هنوز با او می شکنیم و له می شویم و درد می کشیم
اگر شکنجه نمی شویم ؟ پس چه می شویم ؟
ما هفتاد میلیون ایرانی در بند . چهل سالست بدست شمایان . شکنجه می شویم
آقایان حاکم در جمهوری اسلامی
شما . شکنجه گرید و ما شکنجه شده