روایت مجید توکلی از شکنجه فیزیکی و روحی در زندان‌های ایران

مجید توکلی، فعال دانشجویی سابق، که از آذر‌ماه سال ۸۸ در  زندان بود، در رشته توییتی  تجربه‌های شخصی‌اش از شکنجه در بازداشت‌گاه‌ها را منتشر کرده است:

پرداختن به موضوع شکنجه در ایران در مسیر نادرستی قرار گرفته است. هولناکی، تلخی و سختیِ غیراخلاقیِ شکنجه‌های موجود در زیر چند عبارت نادرست و غلط مدفون شده است.


یک رشته توییت درباره بخشی از تجربه‌های شخصی‌ام از شکنجه اهمیت شکنجه “جسمی” در استمرار آن است. اینکه با چند ضربه سر و دست و پایی شکسته شود و آدمی راهی بیمارستان شود که نجات‌یافتن از شکنجه و فشارهاست. شکنجه “جسمی” وقتی قرار است ساعت‌ها و بعدش روزها ادامه یابد، تبدیل به یک شکنجه کُشنده می‌شود.


شکنجه آن است که از ساعت ۸ صبح تا ساعت ۱۰ شب یک‌بند ضربات متعدد دست و پای چند نفر رو تحمل کنی و هنوز امکان ادامه آن باشد. البته در ۱۰ سال گذشته بازجویی شبانه محدود (و استثنا) شده، وگرنه این مدت در سال ۸۶ بیشتر هم بود.


ضربات معمولاً به پیشانی، فرق سر و پشت وارد می‌شود که آثاری نداشته باشد. البته وقتی بازجو کم‌می‌آورد که به همه‌جا ضربه میزند. این ضربات بسیار دردآور و سخت است. درد اصلی پس از آن در شب و بعدش تا روزها نیز پابرجاست. مثلاً ضربات فرقِ سر به‌حدی سنگین است که موجب آسیب جدی در فک “پایین” می‌شود. به شکلی که امکان باز کردن دهان پس از بازگشت به سلول نیست. نمی‌توان یک قند در دهان گذاشت چه برسد به غذا خوردن. شاید به‌سختی بشود دهانی با آب تر کرد.
مجید توکلی، فعال دانشجویی سابق، که از آذر‌ماه سال ۸۸ در  زندان بود، در رشته توییتی  تجربه‌های شخصی‌اش از شکنجه در بازداشت‌گاه‌ها را منتشر کرده است:
در اتاق‌هایِ با دیوارهای آکوستیک ۲۰۹، کوبیدن سر به آن دیوارهای دارای حفاظ بسیار معمول است. کیفیت نامناسب آن دیوارها گاهی موجب جراحت سر با میخ یا لبه‌های چوبی می‌شود اما به طور معمول دردی بدون جراحت است.
تا زمانی که شکنجه جسمی برقرار است، شکنجه‌های روحی، تهدید، فحاشی، توهین، تحقیر و … اهمیتی ندارد. اما مشاهده شکنجه‌ی دیگران و افزایش شمار بازداشتی‌ها و صدای شکنجه‌ی آن‌ها درهم‌شکننده آدمی‌ست. به‌ویژه خود فرد عامل شکنجه و تهدید دوستان و خانواده‌اش معرفی می‌شود.
شکنجه‌های دسته‌جمعی از بدترین شکنجه‌هاست. گذاشتن کف کفش روی صورت وقتی که آدمی روی زمین افتاده و بعدش با لگد بلندکردن و بدتر از همه بلندکردن با گرفتن موی سر و زدن ضربات متعدد مشت به سر و بدن در همان هنگام که از مو به سمت بالا می‌کشد (خدا رو شکر در بازداشت دوم موهایم را تراشیدن)
انتقال سریع و ناگهانی به اتاق بازجویی (در موارد خاص بیدارکردن ناگهانی در نیمه‌شب) و شروع بی‌واسطه ضربات، موجب تشنج شدید و عوارض بعدی می‌شود. وقتی بازجو هم دست‌وپایش را گم می‌کند، ولی بعداً با افتخار می‌گوید که یادته اون شب زیر دستم سکته کردی؛ نشان از عدم نظارت دارد.
توهین و تحقیر حد و مرزی ندارد و بیشتر به بازجو بستگی دارد. اما تهدیدها بسته به پرونده، شرایط سیاسی کشور، تمرکز و نظارت دستگاه قضایی و … مرتبط است. انواع شکنجه در بیرون از تهران معمولاً شدیدتر است. “قاعده‌مندی شکنجه” فقط مربوط به بازداشتگاه‌های رسمی است.
انفرادی مانند اعتصاب از پرابهام‌ترین موضوعات دوران زندان است. انفرادی با همزمانی‌اش با بازجویی، بی‌خبری مطلق از بیرون، نبودِ امکانات موضوعیت می‌یابد. وگرنه نگهداری‌های انفرادی تنبیهی در دوره‌های محدود یا طولانی پس از حکم معمولاً در شمار شکنجه‌های روحی ابتدایی نیست.
اگرچه درد و رنج هر آدمی، قابل مقایسه با دیگران نیست، ولی برای بازجوها سلول‌های ۵ مترمربعی بسیار ساکت مانند فاز۳، طبقه۳، ۲۴۰ انفرادی جدی‌تر و سخت‌تری است. البته برای آن‌ها هنوز عبارت‌هایی مانند “بفرستیدش ۱۰۱” یا “۱۰۱ رو براش خالی کنید” (در ۲۰۹)، برای شکستن آدمی در انفرادی‌ست.
شکنجه در زندان‌ها یک واقعیت است. درد و رنج حاصل از آن برای فرد شکنجه‌شونده واقعی‌ترین تجربه آن روزهای تلخ و سخت است. اما اینکه شکنجه با استثناها یا ناراست‌هایی چون تاکید زیاد بر شکنجه‌ی با ابزار، داروخوراندن، تجاوز و … همراه شود؛ موجب نادیده‌گیری اصل شکنجه‌ها می‌شود.
همان‌طور که در یک اعتصابِ غذایِ واقعی گوشتِ تن چنان می‌ریزد که استخوان‌های بدن در روی دو پتو هم آزارهای زمین را حس می‌کند و زبان در اعتصاب خشک، خشک می‌شود و قابلیت ادای برخی حروف را ندارد، در انفرادی هم حافظه و اراده می‌ریزد و ذهن توانایی اندیشیدن را ندارد.
با ۷ سال زندان و مجموعاً یک سال انفرادی در سه بازداشت و بیش از ۷۰۰ ساعت بازجویی؛ میدانم شکنجه و انفرادی، توهین، تحقیر، تهدید و … با یک زندانی چه می‌کند. اما زندانی‌ها خیلی علاقه‌ای به مورد پرسش قرار گرفتن ندارند و تلاش می‌کنند که شکنجه‌ها رو فراموش کنند.
زندانی “خاموشی” را بر فریادِ دردهای خود ترجیح می‌دهد. دیگران باید دردش را فریاد بزنند.
شکنجه یک واقعیت است و نیازی به اغراق ندارد. نباید با توهم و داستان، نمک بر زخمِ شکنجه پاشید. مسئولیت شخصی این است که تنها حقیقت‌های تلخ و دردآور شکنجه گفته شود تا با رسواییِ خشونت،  متوقف شود.
بدون تغییر اساسی در ساختار خشونت (تنبیه و قضا)، امکان ازبین‌رفتن شکنجه نیست. جلوگیری مطلق از بازداشت بدون حکم، ثبت و گزارش دائم محل بازداشت و ساعت‌های بازجویی، نصب دوربین در اتاق بازجویی وظایف قدرت است. تا آن زمان کل حاکمیت (نماینده، رئیس قوه و رئیس‌جمهور و …) مقصر و دخیلند.

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

دو × چهار =