گام به گام با گفتمان سیاسى روز ایران از رادیو فرهنگ، برنامه این هفته بخش نخست لیبرالیسم مبانی ومفاهیم، تهیه و اجرا سارا فرزاد

دوستان وشنوندگان محترم رادیو فرهنگ درودو عرض ادب بنده را دراین اخرین هفته های سال پذیرا باشید

اگر خاطرتان باشد در مبحث اقتدارگرایی در تاریخ ایران از قول دکتر سریع القلم به این نکته اشاره کردیم که یکی از موفق ترین سیستم های مدرن اداره کشور ها سیستم لیبرالیسم هست ونیز اشاره به این مهم نمودیم که بسیاری از کشورهای موفق دنیا به لحاظ اقتصادی سیاسی واجتماعی با این شیوه اداره می گردند هرچند نمی توان نسخه واحد ویکسانی را برای شیوه اداره ملتها تجویز کرد ولی با می توان کم ریسک ترین انها را به عنوان الگو باز شناسی وبا ترکیبی از مدلهای مختلف با توجه به امایش سرزمین گزینش وانتخاب صحیح را اعمال نمود امروز ودر این برنامه قصد داریم به مبانی ومفاهیم اولیه واساس لیبرالیسم اشاره کنیم با من سارا باشید در این برنامه

Liberalism :لیبرالیسم در معنای لغوی، به معنی آزادیخواهی است و به آرایه وسیعی از ایده ها و تئوریهای مرتبط دولت، اطلاق میشود که آزادی شخصی را مهمترین هدف .سیاسی میداند لیبرالیسم مدرن در عصر روشنگری، ریشه دارد. به صورت کلی، لیبرالیسم بر حقوق افراد و برابری فرصت تأکید دارد. شاخه های مختلف لیبرالیسم ممکن است سیاستهای متفاوتی را پیشنهاد کنند، اما همه آنها به صورت عمومی در مورد چند قاعده متحد هستند، از جمله گسترش آزادی اندیشه و آزادی بیان، محدود کردن قدرت دولتها، نقش بسزای قانون، تبادل آزاد ایدهها، اقتصاد بازاری یا اقتصاد مختلط و یک سیستم شفاف دولتی همچنین همه لیبرالها – همینطور بعضی از هواداران ایدئولوژیهای سیاسی دیگر – از چند فرم مختلف دولت که به آن لیبرال دموکراسی اطلاق میشود، با انتخابات آزاد و عادلانه و حقوق یکسان .همه شهروندان توسط قانون، حمایت میکنند
لیبرالیسم به صورت یک اصطلاح اندیشه سیاسی، معانی زیادی داشته است، اما هرگز از اصل لاتین کلمه Liber  به معنی آزاد، جدا نبوده است.این اصطلاح دلالت دارد بر دیدگاه یا خط مشی های کسانی که گرایش اولیه شان در سیاست و حکومت کسب یا حفظ میزان معینی آزادی از قید نظارت یا هدایت دولت یا عوامل دیگری است که ممکن است برای اراده انسانی نامطلوب به شمار آید. لیبرالیسم به طور سنتی جنبشی بودهاست برای تأمین این نظر که مردم به طور کلی تابع حکومت خودکامه نیستند، بلکه در زندگی خصوصی شان مورد حمایت قانون قرار میگیرند و در امور عمومی بتوانند قوه مجرب حکومت را از طریق یک هیئت قانونگذاری که آزادانه انتخاب شده باشند کنترل کنند. لیبرالیسم در زمینه نظریه ناب متمایل به پیروی از جان لاک فیلسوف انگلیسی بودهاست که به وضعیت طبیعی و قانون طبیعت اعتقاد داشت. بر این اساس این نظر تصدیق .میشد که هیچکس نباید به سلامتی، زندگی و اموال دیگران آسیبی برساند
تعریف کلی از سوی دیگر لیبرالیسم به یک جریان سیاسی بورژوازی اطلاق میشد که در عصر مترقی بودن آن یعنی در زمانی که سرمایه داری صنعتی علیه اشرافیت فئودالی مبارزه میکرد و درصدد گرفتن قدرت بود، به وجود آمد و رشد کرد. لیبرالها در آن زمان بیانگر منافع و مدافع طبقهای در حال رشد و بالنده بودند. آزادی از قید و بندهای اقتصادی و اجتماعی دوران فئودالیسم را طلب میکردند، میخواستند که قدرت مطلقه سلطنت محدود شود، در مجلس عناصر لیبرال راه یابند و حق رأی آزاد و سایر حقوق سیاسی در محدوده خاص آن دوران و به مفهوم بورژوایی آن به رسمیت شناخته شود. در قاموس مارکسیستی، مفهوم سیاسی لیبرالیسم به یک روش نانوشته و درویش مسلک در داخل حزب طبقه کارگر نسبت به دشمن طبقاتی اطلاق میشود. در این مفهوم لیبرالیسم به معنای آشتی طلبی غیراصولی به ضرر اساس اندیشه های «مارکسیسم – لنینیسم»، نرمش بجا در مقابل خطا و نادیده گرفتن نقض اصول به علل مشخصی به کار .میرود. لیبرالیسم در این مفهوم از نمودهای فرصت طلبی و فردگرایی است
لیبرالیسم به عنوان یک جنبش سیاسی در چهار قرن اخیر سیطره داشتهاست، گرچه واژه لیبرالیسم به عنوان ارجاع به این مکتب تا قرن نوزدهم رسمیت نیافته بود. شاید اولین دولت مدرنی که بر پایه اصول لیبرالی بنیان نهاده شد، ایالات متحده آمریکا بود که در اعلامیه استقلال خود اعلام کرد: تمام انسانها برابر آفریده شدهاند و توسط خالق شان از یک سری حقوق بهرهمند شدهاند، از جمله این حقوق: زندگی، آزادی و پیگیری سعادت و خوشبختی است؛ که یادآور این عبارات جان لاک است که از اهمیت بالایی در نظریههای وی برخوردار بودند: .زندگی، آزادی و مالکیت چند سال بعد این بار انقلاب فرانسه بود که بر میراث اشرافیگری این کشور با شعار آزادی، برابری و برادری، غلبه کرد و تبدیل به اولین کشور در تاریخ شد که حق رأی فراگیر برای همه مردان قائل شد. اعلامیه حقوق مردم و شهروندان اولین بار در فرانسه در سال ۱۷۸۹ تدوین شد و بعدها تبدیل به سندی بنیادین هم ].برای لیبرالیسم و هم برای حقوق بشر شد
ظهور رنسانس در قرن پانزدهم باعث پدید آمدن رویکرد متفاوتی به دانش و جامعه نسبت به دوران قرون وسطی شد. در قرن شانزدهم اصلاحات پروتستانی باعث کمتر شدن قدرت و سیطره کلیسای کاتولیک شد و به همین منوال ساختار فئودالی و بارونی جامعه اروپا رو به تضعیف گذاشت. به عنوان نقطه عطف تلاشهایی که در جنگهای سی ساله قرن هفدهم در انگلستان شکل گرفت به همراه جنگهای داخلی که به اعدام شاه چارلز اول در ۱۶۴۹ منجر شد نهایتا باعث شد تا پارلمان موفق شود و پادشاهی مشروطه را به عنوان نظام این کشور اعلام کند، این اقدامات که در سال ۱۶۸۸ به ثمر نشست با نام انقلاب باشکوه معروف است مستعمرات آمریکایی هم که برای دورهای طولانی به بریتانیا وفادار بودند در ۱۷۷۶ استقلال خود را از نظام پادشاهی اعلام کردند و اصلیترین دلیل خود را نداشتن نماینده در اداره دولت خود میدانستند، دولتی که برای مدتها با تصمیم عدهای از نمایندگان مردم دیگر در فرسنگها دور تر اداره میشد؛ و این مستعمرات سیاستهای مالیاتی که توسط دیگران بر آنها تحمیل میشد را نقض حقوق طبیعی خویش میدانستند. انقلاب آمریکا در آغاز انقلابی سیاسی و مدنی بود ولی در نهایت به اقدامات نظامی کشیده شد تا اینکه دست آخر به پیروزی رسید و اعلامیه استقلال خود را صادر کرد و این اعلامیه که در تضاد با ظلم و ستم پادشاهی بریتانیا نوشته شده بود نمایانگر تمام اصول آزادیخواهی و منصفانه انسانی یا در یک کلمه لیبرالیسم بود
بعد از به ثمر رسیدن انقلاب، ملت جدید در سال ۱۷۸۷ یک کنوانسیون قانون اساسی به راه انداخت تا به حل مشکلات و تأسیس دولت جدید فدرال بپردازد. نتیجه این امر قانون اساسی ایالات متحده شد که بر پایه ساختار جمهوری و فدرال بنا نهاده شد. منشور حقوق ایالات متحده به سرعت در سال ۱۷۸۹ پی گرفته شد که حقوق طبیعی بنیادین مشخصی را بر اساس ایدهآلهای لیبرال به شهروندان اعطا میکرد.
سه سال پس از وقوع انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه، نویسنده آلمانی، گوته در حین گزارش شکست سربازان پروسی در جنگ والمی مینویسد: از این مکان و از این زمان چهارمین دوره در تاریخ جهان شروع شد، و همه شما میتوانید بگویید که در هنگام تولد این دوره جدید حضور داشته اید. تاریخنگاران، متفقالقول انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه را یکی از مهمترین اتفاقات در تاریخ بشر میدانند، این انقلاب انقلابی بود که به دوران پیشا مدرن پایان داد. دستآوردهای این انقلاب در پیروزی ارزشها و اصول لیبرالی نقش گستردهای داشت. برای لیبرالها این انقلاب لحظه هویتی آنان در نظر گرفته میشود، انقلابی که بعد ترها نیز نه تنها نتایج آن بلکه خود این انقلاب توسط تمام لیبرالها مورد تأیید قرار گرفت. پس از به ثمر رسیدن انقلاب فرانسه در ۱۷۸۹ انجمنهای لیبرال گوناگونی شکل گرفتند که به همراه یک گروه سلطنت طلب محافظه کار قصد اصلاحات بنیادین در فرانسه داشتند. پس از این دوره، دوران حکمفرمایی ترور شروع شد که توسط روبسپیرها انجام یافت و بعد از سقوط ایشان ژاکوبنهای رادیکال کنترل فرانسه را در ۱۷۹۵ در دست گرفتند و تا سال ۱۷۹۹ در قدرت ماندند،
زمانی که ناپلئون بر سر قدرت آمد: ناپلئون بار اول برای پنج سال به قدرت رسید. او در این مدت سعی کرد قدرت را هر چه بیشتر مرکزی کرده و به نظام اداری نظم بخشد. جنگهای ناپلئونی که نشانگر ایستادن یک کشور انقلابی در مقابل نظامهای پادشاهی قدیمی اروپا بود، در سال ۱۸۰۵ میلادی شروع شد و برای یک دهه ادامه داشت. چیزهایی که به همراه شمشیرها و چکمه ها در این جنگها به سراسر اروپا گسترش یافت، برهم چیده شدن نظام ملوک الطوایفی، آزادسازی قوانین مالکیت، پایان یافتن حقوق ویژه امرا و شاهان، لغو اتحادیه ها، قانونی شدن طلاق، فروپاشی محلههای یهودی نشین، فروپاشی دادگاههای تفتیش عقاید، محو کامل و نابودی امپراتوری مقدس روم، محو دادگاههای کلیسایی و اختیارات ویژه مذهبی، استقرار سیستم اندازه گیری متریک، و برابری در پیشگاه قانون برای تمام افراد بود. ناپلئون نوشت «مردم آلمان به مانند مردم فرانسه، ایتالیا و اسپانیا خواستار ایدههایی برابریخواهانه و آزادایطلبانه هستند.» آنگونه که برخی تاریخنویسان اشاره میکنند، شاید ناپلئون اولین شخصی بود که از کلمه آزادی در معنای سیاسی آن استفاده کرد. او هم چنین از طریق شیوهای حکومت میکرد که یکی از تاریخنویسان آن را دیکتاتوری مدرن نامیدهاست، شیوهای که وی مشروعیت قانونی خود را از مشورت مستقیم با مردم در شکل یک همه پرسی به دست میآورد. با این وجود ناپلئون همیشه به دنبال پیاده کردن ایدهآلهای آزادانه که خود از آنها یاد میکرد و به آنها تأکید داشت، نبود. بزرگترین و پایاترین دستاورد ناپلئون، قانون مدنی بود که با نام خود وی نیز از آن یاد شده و گهگاه آن را کد ناپلئون مینامند. این قانون به عنوان نمونهای برای تدوین قوانین مدنی در سراسر جهان گسترش یافت. البته این قانون همچنین تبعیضات گوناگونی را علیه زنان اعمال میکرد و آن تبعیضات را تحت نظم طبیعی توجیه میکرد
لیبرالیسم –هم در معنای سیاسی فعلی و هم در معنای سنت فکری خویش- تقریبا یک پدیده مدرن به حساب میآید که از قرن هفدهم شروع شد، گرچه برخی از فیلسوفان لیبرال اعتقاد دارند که ریشههای لیبرالیسم به دوران باستان و به ویژه به یونان باستان بازمیگردد. امپراتور رومی، مارکوس اورلئوس از این ایده به شدت دفاع میکرد که سیاست باید با توجه به حقوق برابر و آزادی برابر در بیان اداره شود، و یک پادشاهی که صاحب حکومت است باید به تمام آزادیها در قلمرو خویش احترام گذارد. دانشمندان هم چنین تشخیص دادهاند که تعدادی از اصول معاصر لیبرالیسم در تشابه و اشتراک با عقاید متعدد بعضی از فیلسوفان سوفیسم است. فلسفه لیبرال سمبل یک سری از سنتهای فکری است که توسط مهمترین و مناقشه برانگیزترین اصول فکری در دنیای مدرن به بوته آزمایش گذاشته شدهاند. در این مسیر تمام مشخصهها و ویژگیهای این مفهوم توسط دانشمندان و دانشگاهیان مورد تبیین قرار گرفت و از یک تعریف دقیق و مشخص برخوردار .شد
دوستان وشنوندگان محترم به پایان بخش نخست برنامه با موضوعیت لیبرالیسم پرداختیم در برنامه آتی بار دیگر این موضوع را از زاویه ای دیگر مورد بررسی قرار خواهیم داد.

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

شانزده − 7 =