ویکتور خارا در یکی از روستاهای فقیر شیلی به دنیا آمد. (۲۸ سپتامبر ۱۹۳۲ – ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳)
مادرش ترانه های محلی میخواند، ویکتور در دانشگاه راه مادر را ادامه داد و در رشته موسیقی سنتی تحصیل کرد و کم کم به شاعر و خواننده محبوب مردم تبدیل شد. او اغلب ترانه هایی چپ گرا و برای رنج و سختی مردم فقیر میخواند، تا آنکه سال ١٩٧٠ سالوادور آلنده با افکار مارکسیستی کاندیدای حزب اتحاد مردمی، رییس جمهوری شیلی شد. (ویکتور از طرفداران او بود و پیش از انتخابات در استادیوم سانتیاگو کنسرت بزرگی برگزار کرد اما نمی دانست که همانجا چندگاهی بعد قتلگاه او خواهدشد.)
صبح ١١ سپتامبر ١٩٧٣ پینوشه فرمانده ارتش شیلی با پشتیبانی مجلس و دیوان عالی کشور ضد آلنده کودتا کرد. هواپیماهای ارتش کاخ ریاست جمهوری را بمب باران کردند و آلنده کشته شد ،ارتش با بسیاری از مردم سانتیاگو که به خیابان آمده بودند درگیر شد تعداد دستگیر شدگان آنقدر زیاد شده بود که سینماها و استادیوم ها هم به بازداشتگاه تبدیل شد.
اینجا بود که ویکتور خارا به همراه دانشجویان دستگیر شده به استادیوم سانتیاگو منتقل شد. آنجا ۵ هزار نفر از دانش آموزان،دانشجویان و جوانان شهر زندانی بودند.
یکی از افسران به ویکتور گفت: شنیده ام آوازه خوانی،می خواهم برایمان آوازی بخوانی ویکتور گیتاری طلب کرد و ترانه ی ما پیروز خواهیم شد را خواند
که ناگهان تمام استادیوم دست ها را بالا بردند و با او هم صدا شدند، افسر با دیدن این صحنه دستور داد انگشتان و دست های او را شکستند. و جسد تیر باران شده او ۵روز بعد گوشه خیابان پیدا شد.
آخرین ترانهٔ او که حکم وصیتنامهاش را داشت روی تکهای روزنامه، توسط یک نفر که از استادیوم جان به در برده بود به همسر ویکتور رسید.
ما پنج هزار نفر اینجاییم
در این بخش کوچک شهر
چه دشوار است سرودی سر کردن
آنگاه که وحشت را آواز میخوانیم
وحشت آنکه زندهام
وحشت آنکه میمیرم
خود را در انبوه این همه دیدن
میان این لحظههای بیشمار ابدیت
که در آن سکوت و فریاد هست
لحظه پایان آوازم
او برای کودکان در محله ای فقیرنشین آواز میخواند.
بیانیه(مانیفیست) _ “ویکتور خارا”
برگردان: محمد سرو
صرفا آواز نمیخوانم
که بگویم صدای خوبی دارم
میخوانم چرا که گیتارم
احساس میکند و دلیل دارد
و قلبی دارد برآمده از زمین
و بالهایی دارد از کبوتر
چون آب مقدس است
شادی و غم را متبرک میکند
آنجا که آوازخوانی من باز می ماند
همچون ویولتا نغمه سر میدهد
گیتار خستگی ناپذیر
با رایحه بهار
گیتاری که از آن ثروتمندان نیست
یا چیزی اینچنین
آواز من از داربست برمیآید
میرسد تا ستاره ها
چراکه آواز احساس دارد
تا وقتی که در رگها میتپد
آواز هرگز نمیمیرد
راستی راست
نه تملق زودگذر
یا آوازهای بیگانه
اما آواز خواندن چکاوک
تا اعماق قلب زمین نفوذ میکند
به همه جا می رود
و نواخته میشود
آوازی که جسور باشد
همواره چون ترانه ای تازه میماند
منبع: ابزورد