شاهنامه و گرانمایگان سخنور برنامه اى از رادیو فرهنگ ، بخش ششم داستان کتایون ، تهیه و اجرا سعید اوحدى

همراه با درودهایى به گرماى خورشید و بلنداى آسمان : در سلسله گفتارهاى “شاهنامه و گرانمایگان سخنور” داستان کتایون را برگرفته از شاهنامه فردوسى  براى دوستان به ارمغان آوردم ،این هفته  در بخش ششم دست به یک ارزیابى و نتیجه گیرى از داستان کتایون خواهیم زد ، از دیدگاه فردوسى کتایون یکى از بانوان نامدار شاهنامه است ، وى دختر قیصر روم است که خود با استقلال اندیشه  شوى خود را انتخاب میکند و همسر گشتاسب پادشاه ایرانى و مهمتر اینکه مادر اسفندیار رویین تن و پشوتن خردمند است ، کتایون زنى است وفادر که در تمام سختى ها و رنج ها و همچنین در شادیها در کنار همسر خود میباشد ، وى شکیبا، بردبار، پرتوان، و هوشیار ، استوار و مردمى است ، از ویژگى او بعنوان زنى در مقام مادر همواره فرزندش اسفندیار را پند میدهد که از کار ناشایست جنگ با رستم و دستگیرى این پهلوان مردمى دست بردارد و حمله به وى را از سر بیرون کند، کتایون خوى و منش رستم دستان را در برابر فرزند مى ستاید ، سخن کوتاه که کتایون با همه فراز و نشیب ها در زندگى داستانى دارد سراسر لبریز از شور زندگى و مهربانى ، و اما هفته گذشته درربخش پایانى این داستان شورانگیز گفتم که پس از رفتن اسفندیار به نبرد با رستم و پند و اندرز کتایون این مادر مهربان به سرانجام کار میرسیم، پس از کشته شدن اسفندیار بدست رستم و در دقایق پایان زندگى به ناگهان چشم دلش روشن میشود و به پشوتن برادر همراه خود میگوید : هنگامى که مرا به نزد مادر میبرید اجازه ندهید او کفن مرا بگشاید و سپس بهمن پسر خود را به رستم سپرد و جان باخت ، کتایون شوریده سر و ماتم زده به سخن پشوتن گوش نمیدهد و سر و روى اسفندیار را میبیند و همراه ” هماى و به آفرید ” خواهران اسفندیار بر گشتاسب ناسزا میگویند و او را کشنده فرزند خود دانستند ، و سرانجام این داستان با سوگوارى کتایون پایان میپذیرد ، در هفته گذشته اشاره داشتم که این داستان در هنگامى میباشد که کتایون و گشتاسب پس از پشت سرگذاشتن ماجراهاى شگفت انگیز سرانجام با جشن و شادمانى به ایران برمیگردند و لهراسب شاه تخت و تاج را شایسته گشتاسب میداند و فرمان به راى او زده میشود ، کتایون دارى دو فرزند بنامهاى پشوتن و اسفندیار میشود که یکى خردمند و دانش پژوه و دیگرى پهلوان و رویین تن و تشنه قدرت ، هرازگاهى پدر او را بدنبال ماموریتى میفرسد و سرانجام با مشورت جاماسب که وزیر او بوده اسفندیار را به جنگ رستم میفرستد و میدانستند که او زنده بر نمیگردد ، کتایون با زارى و شیون تلاش میکند که فرزند را از رفتن به زابلستان منصرف کند و در ستایش رستم سخنها دارد و فریاد میزند که نفرین بر این تاج و این تخت باد ، اسفندیار با توجه به حس قدرت طلبى سخن ارزشمند مادر را گوش نمیدهد و به راه خود بطرف زابلستان مکان زندگى رستم ادامه میدهد ، ادامه داستان کتایون را هفته دیگر در بخش پنجم ادامه خواهیم داد ، و اما در هفته هاى گذشته سخن بدینجا کشیده شد که : پس از اینکه گشتاسب به کمک میرین و اهرن میرود و باعث میشود که این هردو به دامادى قیصر برسند دارى جایگاه شایسته اى نزد لشکریان میشود و همراه با کتایون بار دیگر به قصر باز میگردند و سپس با دلاورى که در نبرد داشته از ایران باج و خراج میخواهد و لهراسب شاه ایران متوجه میشود که فرزندش گشتاسب به دامادى قیصر رسیده و رومیان و کتایون از این راز بیخبرند ، وى فرزند دانش پژوه و خردمند خود را که زریر نام داشته به نزد گشتاسب میفرستد و در این بخش از داستان میباشد که سرانجام مشخص میگردد گشتاسب فرزند شاه ایران و برادر زریر است و چون قیصر متوجه میشود در برابر داماد خود کرنش میکند و در برابر وى  نماز میبرد ، سپس گشتاسب و کتایون همراه لشگرى که برگزیده شده به ایران بر میگردند و پس از لهراسب به پادشاهی میرسد ، کتایون از وى داراى دو فرزند بنامهاى اسفندیار و پشوتن میشود ، ادامه داستان را در بخش چهارم پى خواهیم گرفت ، لهراسب سرانجام بدست ارجاسب شاه توران کشته میشود ، و اما در بخش نخست بیشتر آشنا شدیم به دورانى که کتایون دخت خردمند و شایسته قیصر روم میزیسته که سپس  همسر گشتاسب و مادر اسفندیار رویین تن و پشوتن خردمند مى شود ، در بخش دوم سخن از این گفتیم که پس از رفتن گشتاسب به روم که بحالت قهر از پدر بوده ، نام فرخزاد را بر خود مینهد و از راه شکار زندگى میگذارند ، تا اینکه بر اساس قوانین جارى دختران قیصر روم خودشان تصمیم میگیرند که شوى و جفت خود را انتخاب کنند و دختر بزرگ قیصر که نامش ناهید بوده و پدر وى را کتایون مى نامیده در یک مجلس که بزم آرایى شده بوده گشتاسب را انتخاب میکند و چون قیصر مخالف این پیوند با مرد ناشناس و غریبه اى بوده و از سوى دیگر نمى توانسته قانون را زیر پا بگذارد ، این پیوند را قبول میکند اما کتایون را بدون بهره از گنج و تاج و تخت و زندگى در قصر میکند، کتایون و گشتاسب به زندگى جدیدى دست میزنند و تا این لحظه کتایون و همه بزرگان لشگرى و کشورى خبر ندارند که این فرخزاد همان گشتاسب است و فرزند شاه ایران لهراسب ، هفته آینده در بخش سوم داستان را پیش خواهیم گرفت ، در بخش نخست همچنین اشاره داشتم  دوران هنگامى است که لهراسب پس از کیخسرو به پادشاهى رسیده و دو فرزند وى زریر دانش پژوه و گشتاسب پهلوان میباشد که لهراسب بیشتر توجه به زریر دارد که پس از درگذشت وى بر سریر پادشاهى تکیه زند ، اما گشتاسب قدرت طلب و در حال و هواى پادشاهى است و نمى پذیرد ، در نتیجه به شکل قهر و با نام مستعار فرخزاد ایران را ترک میکند و به روم میرود و پس از ماجراهاى گوناگون با کتایون پیوند میگیرد ، برنامه هاى گذشته از هفده نامه ها یاد کردم که عبارت بودند از: گرشاسب نامه ، بانو گشسب نامه ، فرامرز نامه ، جهانگیرنامه ، برزو نامه ، شهریار نامه ، بهمن نامه ، سام نامه ، منظومه هماى و همایون ، گرد آفرید نامه ، زراتشت نامه ، رستم نامه ، گردویه نامه ، کوهزاد نامه، فرنگیس نامه ، داستان جریره و سیندخت و اینک هجدهمین نامه و بخش ششم و نتیجه گیرى از داستان کتایون را با هم میشنویم

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

14 − 11 =