آنچه می خوانید نوشتاری از مهرداد گریوانی است خطاب به محمدرضا هاشمی نبی زندانی محبوس در بند دو الف زندان اوین که در صفحه ایسنتاگرام وی منتشر شده است:
آقا رضای عزیز،
هنوز در خاطرم هست که در بیست و هشتمین روز از اسفند ۹۵ یکدیگر را به آغوش کشیدیم. هر دو در انتظار بودیم که در آن روزها اوراق پرونده هایمان را جمع و جور کنند و افسر نگهبان تماس بگیرد که وسایلمان را جمع کنیم… حوالی ساعت سه بعدازظهر بود که آیفون سلول به صدا در آمد.
زندانبان: “۱۹۴؟”
من: “بله؟”
– وسایلت را جمع کن و آماده باش!
از صبح آنروز معلوم بود خبرهایی در راه است. از صدای رفت و آمد ها در راهرو و تلفن های سایر سلول ها میشد حدس زد که تکلیف خیلی از پرونده ها دارد مشخص میشود. فردای آن روز، ۲۹ اسفند بود و تعطیل رسمی! اگر قرار بود برای کسی فرجی حاصل شود میبایست در همان ۲۸ام اتفاقی می افتاد. وسایل را جمع کرده بودم که زندانبان آمد و ما را باهم به هواخوری برد. در میانه وقت ۳۰ دقیقه ای از هواخوری آمد و مرا صدا زد که: “۱۹۴ بیا!”
آمدم به سمت شما و برای آخرین بار در حیات هواخوری (آن حیاط کوچک!) دستان گرمتان را فشردم… هر دو گمان میکردیم که من آزاد شده ام… روزه قبلش تولد شما بود. قول داده بودم که اگر آزاد شوم حتما به پدرتان سر خواهم زد تا مرحمی بر زخم های قلبش باشم… اما…
من از شما جدا شدم لیکن نه به مقصد آزادی…
من را از سلول دو نفره در بند دو الف به سلول انفرادی در بند ۲۴۱ انتقال دادند. شرح ماوقع آنچه که بعد از جدایی ما بر من و در بند ۲۴۱ گذشت اطاله کلام میکند و فقط همینقدر بدانید که از آن روز ۲۸ اسفند تا ۱۱ مرداد سال بعدش در انفرادی بودم. نمیدانستم شما آزاد شده اید یا همچنان در بند هستید. یازدهم مرداد که آزاد شدم هنوز خانواده به درب زندان نرسیده بودند. تا آخرین ساعات اداری تلاش کردند که وثیقه را تهیه کنند و روال اداری طی شود. من بیرون آمدم و برای اولین بار بعد از نزدیک به هفت ماه توانستم آزادی را تجربه کنم. کارت تلفن تهیه کردم و در راه برگشت به خانه در اولین فرصت با خانواده شما تماس گرفتم که جویای احوال شما باشم اما آن خبر ناگوار را شنیدم… پدرتان چشم از دنیا بسته بود؛ آن هم درست در همان ۲۸ یا ۲۹ ام اسفند سال قبل…
تا به امروز نزدیک به یک سال و هفت ماه است که شما را در بازداشتِ (به اصطلاح خودشان!) موقت، محبوس کرده اند و هیچ تغییری در روند پرونده شما شکل نگرفته است. اینکه اینان گردنکشان روزگارند و هیچ خدایی را بنده نمی باشند برای شما به روشنی روز واضح و آشکار است. شما مدت ها قبل هم طعم انفرادی ظالمانه رژیم جنایتکار را کشیده بودید. سال ۷۶ برای نزدیک به شش ماه در انفرادی بازداشتگاه توحید محبوس بودید و مردانه ایستادگی کردید. در اواخر آذر ماه ۱۳۹۵ و بعد از ۲۰ سال دوری از وطن به ایران بازگشتید که در آخرین روزهای پدر در کنارشان باشید اما افسوس که پدر بی آنکه پسرش را در کنارش ببیند چشم بر این دنیا بست…
آقا رضای عزیز؛
اگر هرکس نداند من نیک میدانم که شما را نه به جرم اختلاس، نه به خاطر تجاوز به کودکان، نه به جرم دزدی، نه به خاطر قتل بل که به اتهام بیان عقایدتان بی رحمانه به بند کشیده اند و تا به امروز قریب به ۵۸۷ روز از بازداشت شما میگذرد، بی آنکه حکمی صادر شود… چه بسا که اگر دزد، اختلاسگر و یا متجاوز به نوجوانان قرآنی بودید، امروز در دامان آزادی نفس میکشیدید اما صد حیف که شما فقط عقایدتان را ابراز کردید و برای عقایدتان باید در زندان باشید…
میدانم که در برابر سختی ها و رنج هایی که کشیده اید روز به روز بر توشه سفر آخرتتان افزوده اید و حتم دارم روزی خواهد آمد که بساط ظلم و بی عدالتی برچیده و حق و حقیقت برقرار خواهد شد. مگر خدای ما نگفته است: “و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا”؟!
در پایان این نامه از شما میخواهم که چون کوه استوار باشید و بدانید که من و تمامی آزادیخواهان دیگر شما را از یاد نبرده ایم.
دوستدار شما
مهرداد ۵ مرداد ۱۳۹۷
محمدرضا هاشمی نبی، ایرانی ساکن بریتانیا در تاریخ ۳ دی ۱۳۹۵، ازسوی ماموران اطلاعات سپاه در فرودگاه امام خمینی بازداشت و به بند ۲ الف اطلاعات سپاه، مستقر در زندان اوین منتقل شد.
به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، محمدرضا هاشمی نبی، ایرانی ساکن بریتانیا که بعد از ۱۳ سال برای دیدار خانواده به ایران سفر کرده بود از سوی ماموران اطلاعات سپاه در فرودگاه امام خمینی بازداشت و به بند ۲ الف اطلاعات سپاه منتقل و تاکنون در این بند بسر می برد.