دوستان عزیز شنونده صمیمانه ترین درودها ی من سارا وسایر همکارانمان را در رادیو فرهنگ پذیرا باشید امروز ودر این برنامه با بخش پایانی چالش های مشروطه سلطنتی در ایران بایدها ونبایدها در خدمت شما هستیم با ما باشید در دقایق پیش رو
امروزه حکومت ایران ترکیبی است از حکومت دمکراتیک درحدود ۲۰% و سلطنت مطلقه ولایت فقیه درحدود ۸۰% است. بهعبارت دیگر سلطنت مطلقه ایرانی خود را درقالب ولایت انتصابی مطلقه فقیه بازتولید کرده است. برخلاف حکومت مشروطه سلطنتی و حکومت جمهوری اسلامی (به روایت پیشنویس)، که فقیهان مقام ناظر بر قانونگذاری بودند، در این حکومت، فقیه (و نه فقیهان) .ولی و قیم و مالک حوزه عمومی است ، اگر مردم در در پیش نویس اول قانون اساسی جمهوری اسلامی و مشروطه سلطنتی متولی اصلی حوزه عمومی بودند، در سلطنت مطلقه ولایت فقیه، مردم در کمتر از یک پنجم حوزه عمومی بیشتر حق دخالت ندارند،و درهمین حوزه محدود نیز میباید تصمیماتشان به تأیید ولی شرعیشان برسد
در مقایسه قانون اساسی جمهوری ولایی همان سلطنت مطلقه ولایت فقیه (مصوب ۵۸ و اصلاح ۶۸) با قانون اساسی مشروطه سلطنتی، درمییابیم که قانون اساسی جمهوری ولایت فقیه چند قدم عقبتر از قانون اساسی مشروطه سلطنتی است. زیرا در حکومت مشروطه سلطنتی شاه مقامی تشریفاتی،
غیرمسئول با اختیاراتی بسیار ناچیز بود، اما در جمهوری ولایت فقیه، مقام رهبری مقامی غیرتشریفاتی، غیرمسئول با اختیارات مطلقه و نامحدود است
در فلسفه سیاسی مسلمانان ، استبداد و دیکتاتوری همواره به غایت تعریف شده . نه به روش. لذا حاکمی که میپندارد به مصلحت عمومی عمل میکند، هرچند عموم مردم یا اکثریت آنان به فعل او راضی نباشند، ، مستبد و دیکتاتور شمرده نمیشود. ، مستبد و دیکتاتور کسی است که بهدنبال منافع شخصی خود، منافع عمومی را قربانی کند. لذا آنان که بهزور میخواهند جامعه را به زعم خود اصلاح کنند، دیکتاتور نیستند. با این تعریف در رژیم جمهوری ولایی یا حکومت ولایت فقیه ، دیکتاتوری و استبداد معنی ندارد چراکه ولی فقیه مصلحت مردم را میخواهد ولو اکثریت مردم صلاحدید او را نادرست بدانند. واضح است که در عرف سیاسی امروز دیکتاتوری و استبداد را نمی توان با این توجیهات از اتهام حکومت مطلقه مستبد مبرا کرد
حقیقت این است که ولایت فقیه و جمهوریت تضاد ذاتی دارند به شرطی که هر دو را در عرف رایج خود معنی کنیم، ولایت را آنچنان که فقیهان بیان کردهاند و جمهوریت و مشروطیت و دموکراسی .را آنچنان که عالمان سیاست تبیین کرده اند، بنابر ولایت فقیه در حوزه عمومی هرگونه تصرفی بدون اجازه و صوابدید ولی فقیه ممنوع است و غصب محسوب میشود و تجاوز به حریم الهی بهحساب میآید. جمهوریت و مشروطیت دو نوع از مردمسالاری هستند، حالآنکه ولایت فقیه، فقیه سالاری است، آنچنانکه فلسفه سیاسی افلاطون حکیم سالاری یا فیلسوف شاهی است. جمهوری تحت ولایت انصافا جمهوری نیست،
آن قانون اساسی که این دو امر متناقض را در دل خود جای داده است، تناقض . .و کشمکش دائمی را به جامعه خود تحمیل کرده است حدود چهل سال است که مردم ایران در این کشمکش بیش از انکه طعم جمهوریت ودمکراسی را بچشند زیر فشار استبداد وسلطنت مطلقه دینی ظلم بی عدالتی وخفقان را تجربه کرده اند
امروز بخش قابل توجهی از مردم کشورمان و ایرانیان آگاه میدانند که «جمهوری اسلامی» از نظر سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی به ورشکستگی کامل رسیده است. این نظام ناتوان در بوجود آوردن حداقل شرایط برای شرکت شهروندان و نیروهای متنوع سیاسی در ساختمان کشوری آباد و آزاد بوده و هست. تداوم و حفظ این نظام با جنگ و بحران سازی و سرکوب گسترده ابتداییترین حقوق انسانی مردم کشورمان میسر گشته. آنچه مردم کشورمان در ۳۹ سال گذشته از این نظام دیده اند گسترش فقر، خرافات، تظاهر، .دروغ گویی، ریا بوده است
در این شرایط میلیونها ایرانی محبور به مهاجرت شده اند. فرار مغزها در ابعاد وسیع ادامه دارد و درصد قابل توجهی از جوانان یا بیکارند و یا در اقتصاد
بیمار ِ دلالسالار ِ نظام اسلامی به فعالیتهای غیر مولد مشغولند. با ورشکستگی نظام ولایت فقیه، طرفداران استبداد سلطنتی که خود نقشی اساسی در تداوم فرهنگ استبدادی و درنتیجه بهقدرت رسیدن استبداد مذهبی داشتهاند، بسان ارواحی زنده شده، سعی در دفاع و توجیه حکومت پادشاهی دارند.
ونکته قال توجه اینکه رضا پهلوی ولیعهد وتنها وارث تاج وتخت پادشاهی پهلوی ها بارها وبارها بر شیوه حکومت پدر نقد هایی داشته و خود چنین ادعایی بر
نظام پادشاهی ندارد وپیوسته بر خواست ورای وآرای مردم در مسیر یک جامعه سکولار دمکرات تاکید می ورزد ظاهرا گروهی با هر نیتی سعی درربودن گوی سبقت از ایشان داشته وبه دنبال باز تولید استبدادی دیگر هستند
شکل گیری فرهنگ در هر جامعه ای متاثر از روابط اقتصادی و زمینههای تاریخی در آن جامعه است. در کشور ما روابط اقتصادی بر اساس زندگی قبیلهای در برخی نقاط و تولید روستایی و روابط ارباب رعیتی و خان خانی در دیگر نقاط برای قرنها وجود داشته است. در نتیجه فرهنگ غالب تحت تاثیر روابط قبیله ای و ارباب رعیتی شکل گرفته. توجه به این نکته ضروری است که شکل گیری فرهنگ و شیوه تفکر در ضمیر ناخودآگاه ما بوسیله تعلیم و تربیت
خانوادگی و سپس آموزش و معیارهای دینی و اجتماعی وسنتی درونی شده و ریشه دوانده
ازنظر سیاسی دوپایه اصلی قدرت سیاسی در جامعه ما سلطنت و روحانیت بوده اند. بطور تاریخی این دو ارگان نقش مهمی در باز تولید فرهنگ استبدادی داشته اند. در نتیجه نظام سلطنتی و نظام ولایت فقیه دارای خصوصیات مشترکی هستند
نفی آزادیهای سیاسی،وجود زندانیان سیاسی سرکوب و شکنجه و اعدام زندانیان سیاسی،قانون گریزی،فساد گسترده اداری ورانت خواری،گسترش فقر بیکاری و نابسامانیهای اقتصادی و اجتماعی،سانسور نفی آزادی بیان و روشنفکر ستیزی و سنتگرایی،استبداد و ترس، سرکوب جنبش های مدنی و بی ثباتی نظامهای استبدادی برخی از ویژگی های مشترک نظام پادشاهی سلطنتی در ایران :وسلطنت ولایت فقیه می باشد
اما سخن آخر.
سیستم پادشاهی مشروطه برای جامعه ای که روحیه استبداد طلبی و دیکتاتور پروری و فرمانبرداری دارد، خطرناک است چرا که امکان بسیار زیادی وجود دارد که شخص پادشاه، از محبوبیت خود استفاده نموده، دست به کودتا زده و حکومت را به پادشاهی سنتی تغییر دهد؛ این رخداد شوم به گونه ی در زمان رضا خان نیز اتفاق افتاد و مشروطه گرانبهای ایرانیان، به خاک سپرده شد
همچنین در پس از انقلاب ۵۷ باردیگر به پیش نویس جمهوری اسلامی آنگونه که تنظیم شده بود عمل نشد و ذکر وافزودن عنوان ولایت فقیه آمد تا بار دیگر سلطنت وپادشاهی مستبد سنتی را اینبار در قالب دین وتحت لوای حکومت ..مطلقه ولایت فقیه بار دیگر باز تولید کند مردمان ایران همواره در حال َفرمانبرداری از َفردی به نام “شاه” یا ملا وآیت الله بوده اند؛ پادشاهان مستبد و روحانیون تمامیت خواه جزم اندیش همواره غرق در خوشی و لذت و آرامش و ثروت بوده اند
درطول تاریخ ایرانزمین منتقدی به َچشم نمیخوردکه ازگزندحکومت جان سالم به َدر ُبرده باشد؛ اصولن در نظام های توتالیتر و تمامیت خواه مردمان حقی برای انتقاد، اعتراض و شکایت ندارند و وجود شهروندان، تنها برای اطاعت از .دستورات حاکمان کشور است
ملتی که در زیر سایه استبداد زندگی می کند، حق اظهار دیدگاه، حق اعتراض، حق اعتصاب، حق آزادی بیان و در آخر حق تعیین سرنوشت خود را ندارد و همچون برده ایست که در اختیار رهبر سیاسی مملکت قرار دارد و آن پیشوا، حق .دارد تا هر بلایی که دلش می خواهد را سر مردمان در آورد
بنا بر آنچه گقته شد حکومت ایده آل جامعه ایرانی، یک جمهوری سوسیال )دموکرات ( که سکولاریسم یک اصل غیر قابل اجتناب در ان است است
می باشد؛
در یک جمهوری سکولار دموکرات، حکومت از مردم و نا رضایتی آنان هراس دارد چرا که اعتبارش را از رأی مردم به دست می آورد؛ بنابراین حکومت در خدمت مردم و از برای مردم است و دیگر خطر استبداد و دیکتاتوری وجود ندارد؛ همچنین عمر کوتاه مدت هر دولت که چهار سال است، خود تضمینی برای عدم شکل گرفتن یک نظام استبدادی در جامعه است
واز سوی دیگر دین دیگر به عنوان یک ابزار واهرم فشار در سیاست وارد نمی شود تا ابزاری باشد در مسیر اهداف شوم مفسدان اقتصادی وحکومتی ونیز پادشاهی نیست تا بی اختیار وفقط صرف یک مقام تشریفاتی وتنها با تاسی به اصل ونصب ووراثت بخشی از بودجه واموال کشور را به خود وخانواده خود اختصاص دهد در حالیکه اراده ای معطوف به قانون اساسی دارد واین جز یک .سانتی مانتالیسم حکومتی چیز دیگری نیست
همراهان صمیمی رادیو فرهنگ به پایانی دیگر رسیدیم …که خود اغازی دوباره است
تا گفتمانی دیگر در آغوش مهروخرد ودانایی