خطاب به شما مینویسم: “جامعه مدنی” گلرخ ابراهیمی ایرائی در شرایط بسیار سخت و ناگواری قرار دار، باید کاری کرد!

جمله گی داستان مبارز بزرگ “محمد کریم” با لشگریان ناپلئون و فرجام کارش را شنیده ایم، که ناپلئون صرفا بدان جهت محمد کریم را اعدام کرده بود که برای آزادی مردمانی میجنگیده است که حتی حاضر نبودند برای زنده ماندنش سکه ای بپردازند، نه برای آنکه سپاهیانش را کشته بود!
اکنون بیش از هفتاد و اندی روز است که از اعتصاب غذای گلرخ ابراهیمی میگذرد، شیر زن مبارزی که قبل از زندانی شدن در کنار تمامی زندانیان سیاسی و امنیتی ایستاده بود و صدای آنان میشد. مبارز نستوهی که در غم و قصه خانواده های داغ دیده از استبداد و خودکامه گی، شریک بود و غم خوار آنان. شیرزن آزاده ای که حتی در ایام گذاراندن حبس ناعادلانه در زندانهای هارون الرشید زمان، همچنان به رسالت شریف رسانه ای خود ادامه میداد و قلمش چون پتکی بر سر ناقضان حقوق شهروندی فرود می آمد، او مینوشت چون دریافته بود بهترین سلاح در راه مبارزه با فاشیسم حکومتی، قلم است، او خوب میدانست که استبداد از آگاهی میترسد و از بیداری بیزار است، و از آن روی بود که آگاهی و بیداری میبخشید و به جنگ اهریمن رفته بود و زنانه و بی پروا میجنگید و حتی به من مرد، مردانه ایستادن را می آموخت، با آنکه هزینه گزاف آن را نیز خوب میدانست.
اما من و شما بعنوان جزئی از جامعه مدنی، در قبال آن شیر زن مبارز چه کرده ایم که هم اکنون همانند شمعی رو به باد به استقبال خاموشی ابدی رفته است؟
آیا ایجاد هشتک در توییتر، تمامی آن حمایت و توانایی ما برای اعلام همبستگی با او بود؟
و آیا نه غیر از اینست که گستاخی و وقاهت بی شرمانه مسئولان بیدادگستری در عدم توجه به خواسته های او، ریشه در حضور بی رنگ ما دارد؟
باید کاری کرد، این دیو خودکامه گی اگر امروز پنچه های جنایتکارش یقه من و شما را ندریده است، بی شک و تردید فردا نوبت ما خواهد بود… و چه زیبا گفت آن مبارز دادگستر “کسانیکه در مقابل ‘ظلم’ با یکدیگر متحد نمیشوند، یکروز در زندانهای ‘ظالم’ یکدیگر را ملاقات خواهند کرد.”
و سخن آخر اینکه، بیایید همانند مردمان بازاری نباشیم که حتی حاضر نبودند برای زنده نگاه داشتن محمد کریم، سکه ای را بپردازند! چرا که آینده گان در قبال عمل و ادعاهای ما قضاوت خواهند کرد.
نگذاریم تاریخ نویسان در باب ما بنویسند که مردم ایران در آن زمان به خوردن پس گردنی های حکومت فاسد عادت کرده بودند، در حالیکه ادعایشان گوش فلک را کر نموده بود و هر روز ضحاک زمانشان یک قربانی میگرفت در حالیکه عده ای مبارزه را در گرفتن عکس های تکراری در خانه هایی مملو از امنیت می دیدند در حالیکه کلکسیون عکس هایشان خالی از تصویری در مقابل بیداد گاه هایشان بود و عده ای نیز مام وطن را با هتل پنج ستاره اشتباه گرفته بودند که چون امکاناتش کم بود به هتل دیگری در آنسوی مرزها رفته بودند و به آنها که در داخل بودند، میگفتند: لِنگِش کن!
باید کاری کرد! و آن کار، هشتک زدن نیست. حمایت از گلرخ نه در توییتر که در مقابل قرار گاه ثارالله سپاه پاسداران و محل کار دادستان تهران است.
فرهاد سلمانپور ظهیر

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

یازده − 8 =