هشیار باشیم، تاریخ بیدادگری تکرار میشود، اگرتشکل های مستقل خود را تشکیل ندهیم و بر شانه های خود تکیه نکنیم!
سی و نه سال پیش، درست در چنین روزهایی در دی ماه سال ۱۳۵۷، خانواده ها با تحصن در دادگستری تهران،خواستار آزادی زندانیان سیاسی شدند و با همت و اراده ای قوی و همراهی مردم توانستند زندانیان سیاسی را آزاد کنند.
این روزها نیز تظاهرات مردمی به تمام شهرهای ایران رسیده است و صدای “زندانی سیاسی، آزاد باید گردد”، از هر گوشه و کناری شنیده می شود. امید داریم که این مبارزات و پیگیری های رهایی بخش، استمرار یابد و مردم بتوانند این راه سخت و ناهموار را تا رسیدن به نتیجه ادامه دهند و زندانیان سیاسی را بر دوش های خود از زندان آزاد کنند و طرحی نو در اندازند.
در آن سال ها، ما به همراه عزیزان مان می خواستیم که شاه برود و آزادی و برابری و عدالت اجتماعی را جایگزین کنیم، ولی جمهوری اسلامی بر سرمان خراب شد و ما نیز به آن تن دادیم. دیری هم نپایید که آن ها به پاس قدردانی از همراهی ما، هزاران نفر از بهترین عزیزان ما را به کام زندان، شکنجه، مرگ و اعدام فرستادند.
سی و نه سال از آن تاریخ می گذرد و هنوز ما دقیق نمی دانیم کجا ایستاده ایم و چرا چنین شد؟ هرچند همگی ما روزها و سال ها با خود و هم فکران مان اندیشیده ایم و امید که بدانیم چرا این چنین شد و نگذاریم تاریخ تکرار شود. جمهوری اسلامی نیز از همان ابتدای به قدرت رسیدن اش برای تثبیت خود، پرچم سرکوب را بالا برد و تمامی نیروهای مدافع اش هم راستا با او پشت آن پرچم پناه گرفتند و در این سرکوب سهیم شدند تا بتوانند نیروهایی را که ممکن بود روزی قدرت شان را تضعیف کنند از سر راه بردارند و به وحشیانه ترین شکل ممکن نیز برداشتند.
پس از آن که هرکدام بر ارکان قدرت سوار شدند و شیرینی آن بر دهان شان مزه کرد، دعواهای شان برای سهم خواهی بیشتر آغاز شد و نام “جمهوری” نیز کمک شایانی به آن ها کرد، زیرا هر زمان که نیاز به یارگیری مردم داشتند، به سراغ مردم می آمدند و در طی این سال ها ما تبدیل شدیم به وسیله ای برای ماندن بیشتر آن ها در قدرت و شراکت در بازی آن ها برای نابود کردن زندگی و هستی ما.
در طی تمام این سالها نیز، نه تنها نیروهای سرکوب شان ما را از چند سو نشانه گرفت و به شدت مورد حمله قرار داد، بلکه تمام رسانههای سیاسی و اجتماعی را در اختیاردارند و ما را در محاصره تبلیغات خود قرار دادهاند و هر زمان که لازم دیدند، با روشهای به اصطلاح نرم شان وارد عمل شدند و با جا زدن خود در میان مردم و معترضان و راه انداختن بحث های سیاسی آشتی ملی و امثال آن، مهار حرکتهای مردمی را در اختیار گرفتند تا نتوانیم حرکتی مستقل و متکی به خود داشته باشیم.
حال به خوبی می دانیم که جمهوری اسلامی در سراشیب سقوط قرار گرفته است و گاهی خودشان نیز در گوشه و کنار به آن اعتراف می کنند و هر کدام جنایت ها، تبعیض ها، فقر، بیکاری، گرانی، آلودگی و آوار شدن هر نوع بیماری و مرگ و رنج مردم را به گردن دیگری می اندازند و گاهی نیز برای سهم خواهی بیشتر، بخشی از کارهای کثیف آن دیگری را برملا می کنند، ولی این را نیز به خوبی می دانیم که آن ها باز هم در شرایط سخت با هم متحد خواهند شد و این ما هستیم که باید به طور جدی فکری به حال خود کنیم.
هم چنین این را می دانیم که مردم به تنگ آمده از تمامی فشارهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، دیگر تاب تحمل ندارند و جان شان به لب شان رسیده است و از همین روست که روز به روز اعتراض های مردمی جدی تر می شود. روزی نیست که خبرهای اعتصاب ها و اعتراض های دادخواهانه کارگری – اعتراض های زنان و اقلیت ها و اقوام – اعتراض های خانواده های کشته شدگان – اعتراض های معلمان و پرستاران و بازنشستگان – اعتراض های نویسندگان و روشنفکران و هنرمندان و وکلا- اعتراض های دانشجویان – اعتراض های مال باختگان و غیره غیره را علیه تبعیض، نابرابری و بی عدالتی و برای کسب آزادی، برابری و عدالت خواهی نشنویم و روزی نیست که حاکمان بتوانند با خیال راحت سر بر بالین بگذارند. مدیریت بحران شان نیز ناکارآمد شده و توان مهار این همه اعتراض را ندارد. گاهی در این میان ممکن است خودی های شان بخواهند بر موج اعتراضات مردم سوار شوند که ما مردم باید هوشیار باشیم تا دوباره به دام آن ها نیفتیم و از ما استفاده ابزاری نکنند.
همین چند روز پیش بود که در اعتراض به وضعیت بحرانی رضا شهابی، تجمع مردم را سرکوب و تعدادی از تجمع کنندگان، از جمله ربابه رضایی، همسر رضا شهابی و تعدادی دیگر از همراهان را بازداشت کردند، ولی خودشان زود متوجه شدند که این بازداشت ها می تواند آتش زیر خاکستر نارضایتی های مردم را شعله ور کند و به سرعت آزادشان کردند.
درست در چنین روزهایی در ششم دی ماه سال ۱۳۸۸بود که تظاهرات مردم را به خاک و خون کشیدند و چند جوان نازنین را به وحشیانه ترین شکل ممکن کشتند و تا به حال نیز نه تنها پاسخی مبنی بر چرایی و چگونگی این جنایت ها نداده اند، بلکه خانواده های دادخواه آنها را تهدید به بازداشت و حکم زندان می کنند. محکومیت یک سال زندان برای شهناز اکملی (مادر مصفی کریم بیگی) در دادگاه بدوی یک نمونه است. نمونه دیگر، پرونده سازی جدید برای منصوره بهکیش از مادران و خانواده های خاوران است که در دادگاه بدوی به هفت سال و نیم زندان محکوم شده و قرار است در تاریخ ۱۳ دی ماه ۱۳۹۶، دادگاه تجدیدنظر رای نهایی را صادر کند. اگر وی از این پرونده تبرئه نشود، با پرونده سازی قبلی، یازده سال و نیم حکم زندان خواهد داشت.
جمهوری اسلامی در بحرانی عمیق گیر افتاده است که نه راه پیش دارد و نه راه پس و برای همین گاهی به میخ و گاهی به نعل می زند، چون همه شان به اتفاق می دانند که خون مردم به جوش آمده است و نمی توانند با این بازداشت ها مردم به تنگ آمده را به خانه ها بفرستند، هر چند ابزارشان سرکوب است ولی این را هم تجربه کرده اند و می د انند که تحمل مردم هم حد و اندازه ای دارد و بالاخره روزی از لاک سکوت شان بیرون می آیند، به خصوص اگر اقشار کم درآمد جامعه وارد میدان عمل شوند، دیگر هیچ نیرویی نمی تواند آن ها را مهار کند، چون چیزی برای از دست دادن ندارند.
این چند روز شاهدیم که در شهرهای مختلف کشور، تظاهرات گسترده ای توسط مردم جان به لب رسیده از بحران های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی به راه افتاده است و دیری نخواهد پایید که این اعتراض ها همه ی شهرها را دربر گیرد، زیرا مردم دیگر فریب وعده های دروغین هیچ جناحی از حکومت را نخواهند خورد و می خواهند از این وضعیت فلاکت بار خلاص شوند.
در طی تمام این سالها، مردم برای ساده ترین خواسته های خود تحت فشار شدید بوده و هستند و حتی حق اعتراض، تجمع، اعتصاب و داشتن تشکل های صنفی از آنان سلب شده است و هر اعتراضی با سرکوب شدید نیروهای امنیتی و اطلاعاتی رو برو می شود. مردم از حداقل حق زندگی و رفاه و آزادی هم برخوردار نیستند و با مشکلات متعدد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دست و پنجه نرم میکنند و کور و کر و منگ هم نیستند. مردم تعطیلی کارخانه ها و بیکاری و دربه دری را نه تنها می بینند، بلکه با گوشت و پوست خود لمس کرده و به ظاهر زندگی می کنند، ولی در حقیقت ذره ذره مرگ خویش و خانواده شان را شاهدند. تا به کی می توان لب را گزید وچشم بر هم گذاشت وصبوری پیشه کرد، در حالی که شاهدیم بودجه های کلان کشور صرف سرکوب و تبلیغات علیه مردم می شود، دانشگاه ها، بیمارستان ها، مراکز فرهنگی و آموزشی خصوصی و به شدت پلیسی شده و حتی توان تشکل یابی و آزادی اندیشه و بیان را نداریم. زنان را به شدیدترین شکل ممکن مورد اذیت و آزار و تبعیض قرار می دهند و از ساده ترین حق آزادی محروم هستیم. حقوق کارگران، معلمان، پرستاران و تمامی زحمتکشان شاغل و بازنشسته در حداقل وضعیت معیشت و زیر خط فقر است و هماهنگ سازی حقوق انجام نمی شود. جوانان دربه در به دنبال کاراند و امکانی برای تشکیل یک حداقل زندگی مستقل ندارند، کودکان و نوجوانان آواره خیابان ها هستند و زندگی شان با هزاران خطر روبروست. مردم بی خانمان یا بی خانمان شده از زلزله و سیل و خشکسالی از تامین حداقل زندگی محروم اند و هیچ فریادرسی نیز ندارند.
به هر سویی از مدیریت شان که می نگریم، مردم در آن جایی ندارند و چیزی جز بی عدالتی و تبعیض و دروغ نصیب ما مردم نمی شود. این همه منابع در اختیار داریم ولی اغلب بودجه ای که باید صرف رفاه و زندگی بهتر ما مردم شود، صرف تبلیغات اسلامی و تحکیم قدرت شان در داخل و خارج از کشور می شود تا بتوانند خود را سر پا نگاه دارند، غافل از این که مردم به تنگ آمده که سالها خطابه شنیده اند را دیگر نمی توان با این قبیل دروغها فریب داد و ساکت کرد.
هیچ رسانه رسمی ای در اختیار ما مردم نیست و اجازه تشکل و تجمع نیز نداریم، ولی با کمک همین رسانه های مجازی، جنایت ها و کارهای کثیف حکومت برملا می شود. درست است که مردم فریادهای شان را یا در سینه خفه می کنند یا در فضای مجازی می زنند، ولی زمانی که برای به دست آوردن خواسته های شان از فضای مجازی خارج شده و به کف خیابان ها بیایند، دیگر با هیچ نیروی سرکوبی هم نمی توانند مردم به تنگ آمده را مهار کنند. فیلترینگ و تعطیل کردن فضای مجازی هم در نهایت به نفع مردم خواهد شد، زیرا برای تصمیم سازی و حرکت به پیش، به دیدارها و تشکل های واقعی روی می آورند و بیشتر از گذشته به خیابان ها می آیند.
ما مادران پارک لاله، با مردم شریف و آزاده ایران و تمام خانواده هایی که در این اعتراض های گسترده و سراسری، جان شیرین شان را به خطر انداخته اند تا از قید هرگونه ستم رها شوند و تا به امروز نیز چندین نفر کشته و زخمی و صدها نفر بازداشت شده اند، ابراز همدردی می کنیم و تمامی مسوولان جمهوری اسلامی را که با بی شرمی تمام به روی مردم اسلحه می کشند یا با ماشین آب پاش، گاز اشک آور، باتون، شوکر برقی و اسپری فلفل به مردم حمله می کنند به شدت محکوم می کنیم. ما خواهان آزادی هر چه سریع تر تمامی زندانیان سیاسی و محاکمه و مجازات آمران و عاملین این جنایت ها هستیم.
ما مادران پارک لاله، ضمن همراهی با مردم عزیزمان که شعار آزادی، برابری و رفع بی عدالتی سر داده اند و با هرگون تبعیض، تحقیر، نژادپرستی و اشکال مختلف استبداد مرزبندی دارند، فریاد دادخواهی مان را بلند می کنیم و خواستار لغو هر چه سریع تر مجازات اعدام، و آزادی تمامی زندانیان سیاسی از زندان های مختلف کشور هستیم. ما می خواهیم که تمامی آمران و عاملان شریک در جنایت های جمهوری اسلامی در دادگاه های عادلانه و علنی محاکمه و مجازات شوند. ما برای دستیابی به آزادی اندیشه و بیان و داشتن تشکل ها، آزادی تجمع ها، رفع هرگونه تبعیض، و جدایی دین از حکومت از پای نخواهیم نشست زیرا علت اصلی این بی عدالتی ها را در ساختار و هم چنین قوانین آزادی ستیز و تبعیض آمیز جمهوری اسلامی ایران می دانیم.
مادران پارک لاله ایران