منوچهر آتشی در اواخر دههٔ ۳۰ با آهنگ دیگر در شعر معاصر به تجربهای تازه دست میزند. او با کشف و شهود در طبیعت جنوبی و وحشی به نوعی خشونت غریزی در شعر دست مییابد. اما آنچه خشونت شعری آتشی را از عنصر خشونت آشفته و غیرمنسجم برخی از شاعران قبل و بعد از خودش (مثلاً از نصرت رحمانی یا کیومرث منشیزاده) متمایز میکند بهجز حضور «جنوب»، لحن حماسی آن است.
شعرهای آتشی در دهههای ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ شعر کویر است و عناصر طبیعی این کویر حماسه و خشونت را با هم میآمیزد. گذشته از آن، عشق و امید و آرزو نیز خود را به این طبیعت جنوبی غرق میکند و احساس تنها در مثلث خشونت-حماسه-جنوب چهره نشان میدهد.