برنامه را تقدیم می کنیم به نوزاد مفقود شده ای به نام گل کو
به مادران دادخواه به مانند کاوه آهنگر به دنبال دادخواهی هستند!
کاوه آهنگر کارگر استوره ی ایرانی است که در شاه نامه فردوسی شورشی مردمی را بر ضد ضحاک ماردوش ستمگر پی ریزی کرده است. ضحاک ماردوش که برای زنده
ماندنش باید هر روز دو مغز ایرانی را از جمجمه در می آورد و به مارهایی که از کتفش بیرون آمده بود می داد می خوردند که این مارها مغز خود ضحاک را نخورند. بنابراین ضحاک
برای در امان ماندن خودش هر روز دو ایرانی را قربانی می کرد. خوب این کاوه هم دو پسر داشت که روزی کارگزاران ضحاک آنها را بازداشت و برای اینکه مغزشان را در بیاورد در جلادخانه حبس می کنند. اما کاوه آهنگر توانست با هدایت و رهبری اعتراضات مردمی علیه ضحاک شورش کند . ضحاک چاره ای نداشت و پسر های ان را آزاد کرد اما کاوه این استوره ایرانی دست از مبارزه بر نداشت و سپاه فریدون هم به این مبارزین رسید و کاری کردند که ضحاک فراری شود و بلاخره در کوهی به چنگ این زنان و مردان شجاع گرفتار شد. اما او را نکشتند بلکه در کوه دماوند حبس کردند و در همانجا جان سپرد و به خاک تبدیل شد. این کوه همان کوهی است که بالای تهران است و کوه دماوند هست. اگر دستگاه ستمکار ایران را به ضحاک تبدیل کنیم و این مارها را همان بازوان سرکوب ! آیا نه اینکه این مادران دادخواه به مانند کاوه آهنگر که دو پسر خودش را اسیر دست ضحاک داشت می باشند.
این حکومت جان بسیاری از فرزانگان میهنمان را گرفته است و هنوز برای زنده نگه داشتن مارهای دوشش جان قهرمانان و پهلوانان و فرزانگان و فرهیختگان را میگیرد. داستان سرائی نمی کنیم. واقعیت تلخی است که صدها هزار خانوار ایرانی این مسائل تجربه کرده اند. فرزندانشان را گرفته و دیگر هرگز پس نداده اند. یا کشته اند و یا مفقود کرده اند. اجازه بدید مبارزه این مادران را مقایسه ای کنیم با مادرانی آرژانتینی که به خاطر پایداری و سبک عمل و پیروزی آنها بعد از سی سال زبانزد دنیا شدها ست.
مادران آرژانتیی هم به مانند مادران داغدار سرزمین ما به دنبال فرزندان مفقود شده خو می گشتند.. مادرانی که توانستند بعد از گذشت سه دهه حقانیت خود را ثابت و عاملان این جنایات را افشا و به سزای اعمالشان برسانند. دو جنایتکاری که در حکومت ارژانتین را که باعث ربوده شده حداقل ۳۴ کودک شده بودن را مجازات کردند یکی از آنان حبس ابد گرفته است.……آنان به عنوان گروهی فعال غیر سیاسی عمل کردند و نشان دادند که کارشان هرچند سیاسی نیست اما برای رسید به نور و روشنایی و برای مبارزه با ظلم و تاریکی بسیار تاثیر گذار هست. آنان توانستد موضوع مفقود شدن بچه هایشان را جهانی کنند.
این مادران می گویند ما مادرانی هستیم که از فرزندان خود دوباره متولد شدیم. آنها از بافتنی بافتن برای بچه های مفقودشان شروع کردند. هر پنج شنبه جمع می شدند یک جایی به یاد فرزندان مفقود شده خودشون چیزی می بافتند. اما کم کم دریافتند که باید با ظلم مبارزه کنند.
«ما آرام آرام قدرت گرفتیم. آنها با ربودن فرزندانمان زندگی ما را تباه کردند و ما تنها با تجمع خود می توانستیم اعتراض کنیم. این اعتراض ما سخت و دردناک بود، اما هیچ گاه از آن دست برنداشتیم و حتی همین حالا هم به کارمان ادامه می دهیم.»پسر سولداد، مارتین، در اواخر سال ۱۹۷۶ تنها چند ماه بعد از کودتای خونین خورخه رافائل ویدلا و قدرت گرفتن حکومت نظامیان ربوده شد و به قتل رسید و باقی مانده جنازه او تنها چند سال بعد تحویل خانواده اش شد.
خوانیتا مادر نود و دو ساله یی که حالا به دلیل کهولت سن نمی تواند به میدان دی مایو برود، می گوید: «من هرگز پسرم را پیدا نکردم، اما ما سوگند خورده بودیم که ساکت ننشینیم و تا آخرین روز عمرمان فراموش نکنیم و نبخشیم و این کار را هم انجام داده ایم…»